flux and vomiting
هیضه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
اسهال، قی واسهال
(اسم ) اسهال شدید توام با استفراغ در اثر سوئ تغذیه بطور انفرادی دراشخاص عارض میشود وبصورت همه گیر در نمی آید وبای پائیزی ثقل سرد .
(اسم ) اسهال شدید توام با استفراغ در اثر سوئ تغذیه بطور انفرادی دراشخاص عارض میشود وبصورت همه گیر در نمی آید وبای پائیزی ثقل سرد .
فرهنگ معین
(هَ ض ) [ ع . هیضة ] (اِ. ) اسهال شدید همراه استفراغ بر اثر سوءهاضمه .
لغت نامه دهخدا
( هیضة ) هیضة. [ هََ ض َ ] ( ع مص ) بازگردان کردن غم واندوه یا خوگر شدن بدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بازگشتن بیماری بعد بیماری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ناگوارد افتادن طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به راه افتادن شکم. اسهال. ( اقرب الموارد ). رفتن شکم. روانی شکم. ( زمخشری ). پیچاک شکم. شکم روش. هَیْضَة، بیرون شدن مواد فاسد ناگوارده با قی یا اسهال با سختی و عنف. ( کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر ). || ( اِ ) اسهال و قی با هم. ( از اقرب الموارد ). طساءة. ( بحر الجواهر ) :
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
توبه شدش گلشکر خوشگوار.
که از هیضه زهری درافتد به جام.
ای مرد قناعت است خواهش پی کن
قطع نظر از حاصل روم و ری کن
زین گونه که کرس ( ؟ ) می خوری بر سر هم
کو هیضه زن به کشت عالم قی کن.
که چندین هیضه زان سنبوسه میزد.
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
خاقانی.
آدم از آن دانه که شد هیضه دارتوبه شدش گلشکر خوشگوار.
نظامی.
ز سیری مباش آن چنان شادکام که از هیضه زهری درافتد به جام.
نظامی.
- هیضه زدن ؛ قی و اسهال کردن پی هم بسبب ناگواری طعام. ( آنندراج ) : ای مرد قناعت است خواهش پی کن
قطع نظر از حاصل روم و ری کن
زین گونه که کرس ( ؟ ) می خوری بر سر هم
کو هیضه زن به کشت عالم قی کن.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
مگس سان هر یکی صد بوسه میزدکه چندین هیضه زان سنبوسه میزد.
ملافوقی یزدی ( از آنندراج ).
هیضة. [ هََ ض َ ] (ع مص ) بازگردان کردن غم واندوه یا خوگر شدن بدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بازگشتن بیماری بعد بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ناگوارد افتادن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به راه افتادن شکم . اسهال . (اقرب الموارد). رفتن شکم . روانی شکم . (زمخشری ). پیچاک شکم . شکم روش . هَیْضَة، بیرون شدن مواد فاسد ناگوارده با قی یا اسهال با سختی و عنف . (کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر). || (اِ) اسهال و قی با هم . (از اقرب الموارد). طساءة. (بحر الجواهر) :
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
آدم از آن دانه که شد هیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار.
ز سیری مباش آن چنان شادکام
که از هیضه زهری درافتد به جام .
- هیضه زدن ؛ قی و اسهال کردن پی هم بسبب ناگواری طعام . (آنندراج ) :
ای مرد قناعت است خواهش پی کن
قطع نظر از حاصل روم و ری کن
زین گونه که کرس (؟) می خوری بر سر هم
کو هیضه زن به کشت عالم قی کن .
مگس سان هر یکی صد بوسه میزد
که چندین هیضه زان سنبوسه میزد.
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
خاقانی .
آدم از آن دانه که شد هیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار.
نظامی .
ز سیری مباش آن چنان شادکام
که از هیضه زهری درافتد به جام .
نظامی .
- هیضه زدن ؛ قی و اسهال کردن پی هم بسبب ناگواری طعام . (آنندراج ) :
ای مرد قناعت است خواهش پی کن
قطع نظر از حاصل روم و ری کن
زین گونه که کرس (؟) می خوری بر سر هم
کو هیضه زن به کشت عالم قی کن .
مسیح کاشی (از آنندراج ).
مگس سان هر یکی صد بوسه میزد
که چندین هیضه زان سنبوسه میزد.
ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
فرهنگ عمید
اسهال، قی و اسهال.
دانشنامه عمومی
هیضه بیرون راندن صفرا از راه قی و اسهال است که بطور ناگهانی و گاهی هم از پرخوری پیدا می شود.
اسهال و استفراغ گاهی با بیهوشی و تشنگی زیاد و گاهی با تشنج همراه می شود این بیماری باید به سرعت درمان شود ولی نباید جلو اسهال و استفراغ را به یک باره بگیرند بلکه باید به طبیعت در دفع مواد زاید و فاسد کمک کنند ولی در عین حال سریعا پس از دفع تمام یا قسمتی از فساد باید کم کم جلو اسهال و استفراغ گرفته شود .
خاقانی
نظامی
اسهال و استفراغ گاهی با بیهوشی و تشنگی زیاد و گاهی با تشنج همراه می شود این بیماری باید به سرعت درمان شود ولی نباید جلو اسهال و استفراغ را به یک باره بگیرند بلکه باید به طبیعت در دفع مواد زاید و فاسد کمک کنند ولی در عین حال سریعا پس از دفع تمام یا قسمتی از فساد باید کم کم جلو اسهال و استفراغ گرفته شود .
خاقانی
نظامی
wiki: هیضه
جدول کلمات
اسهال
پیشنهاد کاربران
آن حرکت مواد فاسده غیر منهضمه بود که از بدن باز گردد به عنف و شدت دافعه و به قیء و اسهال مندفع شود. و گاه باشد که قیء نیاید و همگی ماده به سوی امعا گراید و به اسهال مفرط برآید اما از غثیان هرگز خالی نباشد. ( طب اکبری )
مرش
کلمات دیگر: