جان را کاهش دادن
جان کاستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جان کاستن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) جان را کاهش دادن. جان فرسودن. جان را رنج دادن :
از فغان و ناله کاهم جان غم فرسوده را
تا مگر بیدار سازم بخت خواب آلوده را.
از فغان و ناله کاهم جان غم فرسوده را
تا مگر بیدار سازم بخت خواب آلوده را.
شاپور تهرانی ( از ارمغان آصفی ).
کلمات دیگر: