کلمه جو
صفحه اصلی

داغ ناکرده

فرهنگ فارسی

مقابل داغ کرده

لغت نامه دهخدا

داغ ناکرده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مقابل داغ کرده. که آهن تفته بر اندام وی ننهاده باشند. که نشان داغ بر اندام وی پدید نیاورده باشند. بی داغ و نشان :
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
کرگان داغ ناکرده قطار اندر قطار.
فرخی.


کلمات دیگر: