کلمه جو
صفحه اصلی

درق

فارسی به انگلیسی

slap

فرهنگ فارسی

سخت ازهرچیز، قسمت سخت ازهرچیزی
( اسم ) سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق .
دهی است از دهستان جاجرم بخش اسفراین شهرستان بجنورد

لغت نامه دهخدا

درق . [ دَ] (ع مص ) شتافتن در راه رفتن . (از اقرب الموارد).


درق . [ دَ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و از آن ده است ابوجعفر درقی شیخ سمعانی . (از منتهی الارب ).


درق . [ دَ ] (ع ص ) سخت و صلب از هر چیز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است یک فرسخ جنوبی آباده . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) نام شهری است در نزدیکی سمرقند وآن دو قسمت است ، علیا و سفلی . (از معجم البلدان ).


درق . [ دَ رَ / دَ ] (اِ صوت ) حکایت آوازِ خوردن چیزی سخت بر چیزی دیگر.
- دَرْق دَرْق ؛ حکایت آواز خوردن دو چیز سخت با فاصله به هم .
- دَرَق دَرَق ؛ حکایت آواز خوردن دو چیز سخت پیاپی به هم .
- دَرَق و دَرَق ؛ درق و دروق .
- دَرَق ّ و دُروق ؛ اسم صوت است و برای نمودن شدت کوفتن دو چیز بریکدیگر بکار آید. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
- درقی ؛ حکایت افتادن یا کوفته شدن ناگهانی چیزی بر چیزی یا منفجر شدن چیزی است . اسم صوت است که برای نشان دادن صدای افتادن چیزی بر زمین یا ترکیدن چیزی یا کوفتن چیزی به چیز دیگر گفته می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ).


درق . [ دَ رَ / دَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درقة شود. || سپر که از زخم تیغ حفاظت کند. (غیاث ) (آنندراج ) . سپر. اسپر، و فرق آن با جحف و تُرس این است که درق و جحف که از پوست است چوب نیز در درون دارد و تُرس اعم است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درقة شود :
چو پشت قنفذ گشته تنوره ش از پیکان
هزار میخ شده درقش از بسی سوفال .

زینبی .


گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان به جنگ
درق ها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب .

فرخی .


جمله را ادب سلاح و مردی [ بیاموختم ] از تیر انداختن و نیزه داشتن و درق و شمشیر و قاروره افکندن . (مجمل التواریخ والقصص ).
درق جز با جبان مسلّم نیست
تیغ را جز شجاع محرم نیست .

سنائی .


زبرجد به خروار و مینا به من
درق های زر درعهای سفن .

نظامی


تا به سوفار در زمین شد غرق
پیش تیری چنان چه درع و چه درق .

نظامی .


ترنگاترنگ درخشنده تیغ
همه درقها را برآورده میغ.

نظامی .



درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از حومه ٔ بخش مرکزی زنوز شهرستان مرند واقع در 19 هزارگزی شمال خاوری مرند و 2 هزارگزی راه شوسه و خط آهن مرند - جلفا، با 207 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاجرم بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در 105 هزارگزی باختر اسفراین و سر راه شوسه ٔ میان آباد به جاجرم ، با 1756 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


درق. [ دَ] ( ع مص ) شتافتن در راه رفتن. ( از اقرب الموارد ).

درق. [ دَ ] ( ع ص ) سخت و صلب از هر چیز. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

درق. [ دَ رَ / دَ ] ( ع اِ ) ج ِ دَرَقة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به درقة شود. || سپر که از زخم تیغ حفاظت کند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . سپر. اسپر، و فرق آن با جحف و تُرس این است که درق و جحف که از پوست است چوب نیز در درون دارد و تُرس اعم است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به درقة شود :
چو پشت قنفذ گشته تنوره ش از پیکان
هزار میخ شده درقش از بسی سوفال.
زینبی.
گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان به جنگ
درق ها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب.
فرخی.
جمله را ادب سلاح و مردی [ بیاموختم ] از تیر انداختن و نیزه داشتن و درق و شمشیر و قاروره افکندن. ( مجمل التواریخ والقصص ).
درق جز با جبان مسلّم نیست
تیغ را جز شجاع محرم نیست.
سنائی.
زبرجد به خروار و مینا به من
درق های زر درعهای سفن.
نظامی
تا به سوفار در زمین شد غرق
پیش تیری چنان چه درع و چه درق.
نظامی.
ترنگاترنگ درخشنده تیغ
همه درقها را برآورده میغ.
نظامی.

درق. [ دَ رَ / دَ ] ( اِ صوت ) حکایت آوازِ خوردن چیزی سخت بر چیزی دیگر.
- دَرْق دَرْق ؛ حکایت آواز خوردن دو چیز سخت با فاصله به هم.
- دَرَق دَرَق ؛ حکایت آواز خوردن دو چیز سخت پیاپی به هم.
- دَرَق و دَرَق ؛ درق و دروق.
- دَرَق و دُروق ؛ اسم صوت است و برای نمودن شدت کوفتن دو چیز بریکدیگر بکار آید. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).
- درقی ؛ حکایت افتادن یا کوفته شدن ناگهانی چیزی بر چیزی یا منفجر شدن چیزی است. اسم صوت است که برای نشان دادن صدای افتادن چیزی بر زمین یا ترکیدن چیزی یا کوفتن چیزی به چیز دیگر گفته می شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

درق. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است به مرو، و از آن ده است ابوجعفر درقی شیخ سمعانی. ( از منتهی الارب ).

درق. [ دَ رَ ] ( اِخ ) نام شهری است در نزدیکی سمرقند وآن دو قسمت است ، علیا و سفلی. ( از معجم البلدان ).

درق. [ دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است یک فرسخ جنوبی آباده. ( از فارسنامه ناصری ).

درق. [ دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است از حومه بخش مرکزی زنوز شهرستان مرند واقع در 19 هزارگزی شمال خاوری مرند و 2 هزارگزی راه شوسه و خط آهن مرند - جلفا، با 207 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ارابه رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

قسمت سخت هر چیزی.
=درقه

قسمت سخت هر چیزی.


درقه#NAME?


دانشنامه عمومی

دَرَق پرجمعیت ترین شهر خراسان شمالی به غیر از مراکز شهرستان می باشد و در جنوب غربی استان خراسان شمالی جای دارد. درق از نظر تقسیمات سیاسی در بخش مرکزی شهرستان گرمه قرار دارد. این شهر با توجه به واقع شدن در نقطه تلاقی سه استان خراسان شمالی، سمنان و گلستان و با توجه به میزان تولیدات محصولات کشاورزی و همچنین جمعیت و آبادی های اطراف آن مستعد مرکزیت بخش می باشد. در سال ۱۳۹۰، جمعیت شهر ۷٬۲۳۶ نفر بوده است.
بلندا و جایگاه
واژه درق به معنی «سخت از هر چیز، قسمت سخت از هر چیزی (اسم) سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند» و برخی بر این باورند که واژه درق تغییر شکل یافته دَرّه است و به خاطر جایگاه جغرافیایی شهر که در دَرّه واقع شده است بدان اطلاق شده است. نام درق در متون تاریخی دوره تیموری از جمله در جغرافیای حافظ ابرو به شکل دره آمده است. مطلع الشمس در دوره قاجار نیز از همین نام استفاده کرده است.
این شهر در ۱۷۰ کیلومتری جنوب غربی بجنورد مرکز خراسان شمالی قرار گرفته است. دارای ۱۳ آبادی کشاورزی می باشد. این شهر در فاصله ۷ کیلومتری شهر گرمه قرار دارد و جاده ارتباطی موجود که ارتباط بین استان سمنان و خراسان شمالی و استان گلستان را برقرار می سازد از کناره شمالی آن گذر کرده است. شهر درق در ارتفاع ۱۰۸۰ متری از سطح دریا جای گرفته است. این شهر در سال ۱۳۸۴ به عنوان شهر شناخته شد.
شهر درق به طور همه گیر با توجه به میزان بارندگی های سالانه وابسته سرزمین های خشک می باشد و آب و هوای سرد و خشک و نیمه بیابانی دارد. در این منطقه رودخانه همیشگی دیده نمی شود و کشاورزی این سرزمین وابسته به آبیاری با قنات و چاه های عمیق و نیمه عمیق است. بلندی های جای گرفته در شمال شهر که از شرق به غرب در کناره شمال شهر کشیده شده است در مواردی بیش از ۲۰۰۰ متر بلندی دارند. با وجود این بخش قابل ملاحظه ای از اقلیم این منطقه کویری و استپی است.

درق (مرند). روستای درق:
موقعیت
استان آذربایجان شرقی-بخش مرکزی مرند.
ازشهرستان مرند 28کیلومتر فاصله دارد- ازطرف جنوب با زنوز وازطرف شرق با زنوزق همجوار است.

پیشنهاد کاربران

درق =أبگیر و تالاب کوچک چه مصنوعی بسیار کوچک چه طبیعی و معمولی به حدی که در بنایی و خشت مالی خاک را میگویند یک دَرق بساز بعد بهم بزن

درق زدم توی گوشش


کلمات دیگر: