کلمه جو
صفحه اصلی

وقر


مترادف وقر : رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار

متضاد وقر : جلفی، سبکی

عربی به فارسی

حرمت کردن , احترام گذارندن , حرمت , احترام


مترادف و متضاد

رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار ≠ جلفی، سبکی


فرهنگ فارسی

سنگین وباوقاربودن، بردباری، سنگینی گوش وکری
۱-(مصدر ) سنگین گردیدن گران گشتن . ۲- باوقاربودن . ۳- سنگینی گرانی . ۴- وقار.
مرد بردبار و آهسته کار

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - سنگینی ، گرانی . ۲ - وقار.

لغت نامه دهخدا

وقر. [ وَ ق ُ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد بردبار و آهسته کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


وقر. [ وَ ] (ع مص ) گران گردیدن گوش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گران کردن گوش را. (منتهی الارب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). سنگین گردیدن . || شکافتن ساق وکفتن آن شبیه خجکهای چشم و چاههای سنگ و شکافتن آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن استخوان . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || با وقار و سنگینی نشستن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باوقار بودن . || (اِمص ) گرانی گوش ، یا رفتگی شنوایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || وقار. سنگینی . گرانی . (فرهنگ فارسی معین ).
- وقر نهادن ؛ وقع نهادن . معتبر داشتن . (آنندراج ) :
در سلک نظام سخن و جودت انشاء
وقری ننهدبیهده ٔ مختصران را.

میرزا فصیح (از آنندراج ).


|| مجازاً، حلم و تمکین . (آنندراج ). || (اِ) کینه : فی صدره وقر؛ ای وغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).

وقر. [ وَ ] ( ع مص ) گران گردیدن گوش. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گران کردن گوش را. ( منتهی الارب )( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سنگین گردیدن. || شکافتن ساق وکفتن آن شبیه خجکهای چشم و چاههای سنگ و شکافتن آن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکافتن استخوان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || با وقار و سنگینی نشستن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). باوقار بودن. || ( اِمص ) گرانی گوش ، یا رفتگی شنوایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || وقار. سنگینی. گرانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- وقر نهادن ؛ وقع نهادن. معتبر داشتن. ( آنندراج ) :
در سلک نظام سخن و جودت انشاء
وقری ننهدبیهده مختصران را.
میرزا فصیح ( از آنندراج ).
|| مجازاً، حلم و تمکین. ( آنندراج ). || ( اِ ) کینه : فی صدره وقر؛ ای وغر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

وقر. [ وَ ق َ ] ( ع مص ) وقورة. نشستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

وقر. [ وِ ] ( ع اِ ) بار گران ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، اوقار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خروار. ( مهذب الاسماء ). خربار. باری که آن را خر و استر تواندبرداشت ، و مقدار آن چهل صاع باشد. ( غیاث اللغات ).

وقر. [ وَ ق ُ ] ( ع ص ) ( رجل... ) مرد بردبار و آهسته کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

وقر. [ وَ ق َ ] (ع مص ) وقورة. نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


وقر. [ وِ ] (ع اِ) بار گران ، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، اوقار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خروار. (مهذب الاسماء). خربار. باری که آن را خر و استر تواندبرداشت ، و مقدار آن چهل صاع باشد. (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

۱. سنگینی.
۲. [مجاز] سنگین و باوقار بودن.
۳. [مجاز] بردباری.
۴. (پزشکی ) [قدیمی] سنگینی گوش و کری.

دانشنامه عمومی

وقر (یمن). وقر به عربی ( الوَقر ) نام روستایی است در ناحیهٔ (شداء) قضاء رازح، از توابع استان عَمران در کشور یمن در شبه جزیره عربستان است.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۶۹ ) نفر (۹ خانوار) می باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَقْرٌ: سنگینی گوش (کلمه وقر به معنای بار سنگین است ، و در عبارت َکَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً "(:گویا در دو گوشش وقر است) این است که گویا چیزی به گوشهایش بسته که از شنیدن جلوگیری میکند . بعضی هم گفتهاند : اصلا این کلمه کنایه از کری است )
معنی وِقْراً: بارسنگین (کلمه وِقر به معنای سنگینی بار در پشت و یا شکم است)
ریشه کلمه:
وقر (۹ بار)

«وَقْر» (بر وزن جبر) به معنای سنگینی است که در گوش پدید می آید، و «وِقْر» (بر وزن فکر) به معنای بار سنگین است، و نیز به معنای سنگینی گوش آمده است.
(بروزن فلس) ثقل سامعه. . آنانکه ایمان نمی‏آورند در گوشهایشان سنگینی هست - گوش بدهکار ندارند- قرآن برآنهاسبب کوری دل است. «وَلایَزیدُ الظّالِمینَ اِلّاخَسار» مراد از وقر ثقل معنوی است. وقِر (بروزن جسر) بار سنگین. یا مطلق بار، در صحاح مطلق بار گفته و در قاموس هر دو را آورده البته به تردید. . مراد از حاملات ابرهاست و وقر بار سنگین آنهاست. جوهری گوید: وقر اغلب در باره استر و الاغ و وسق در باره شتر بکار می‏رود. وقار: عظمت. اسم است از توقیر به معنی تعظیم و آن در اصل به معنی ثبوت است (مجمع) . «وَقاراً» مفعول «تَرْجُونَ» است عدم رجاء در جای نفی است یعنی: چه شده بخدا عظمت قائل نیستید عظمتی که به بندگی او وا دارد- حال آنکه شما را طور طور آفریده است از خاک، از نطفه، از علقه، از مضغه آیا این طور آفریدن دلیل عظمت نیست که او را عبادت کنید؟ * . تا به خدا و رسولش ایمان بیاورید و او را یاری و تعظیم و تسبیح کنید.


کلمات دیگر: