مترادف متحول : دگرگون، متبدل، متغیر، منقلب
متضاد متحول : ثابت
برابر پارسی : دگرکننده، دگرگون
تبديل کردن , معکوس کردن
دگرگون، متبدل، متغیر، منقلب ≠ ثابت
(مُ تَ حَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دیگرگون شونده . 2 - جابه جا شونده .
(مُ تَ حَ وَّ) [ ع . ] (اِ.) محل تحول ، مکان انتقال .
متحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وَ ] (ع اِ) محل تحول . مکان انتقال . (فرهنگ فارسی معین ) : آن انتقال فرخ بود، این نزول مبارک باد ... زمین این متحول منبت لاَّلی دولتی تازه و مسقط سلاله ٔ سعادتی نو باشد. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به تحول شود.
متحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) گردنده . دیگرگون شونده . متبدل . جابه جاشونده . و رجوع به تحول شود.
دگرگون