مترادف هرروزه : پیوسته، روزمره، مدام
هرروزه
مترادف هرروزه : پیوسته، روزمره، مدام
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پیوسته، روزمره، مدام
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱- آنچه که درهرروز یک بار انجام پذیرد . ۲- پیوسته دایما. ۳- (اسم ) سورهای یادعایی یااسمی که هرروز آنرابایدبخوانند
فرهنگ معین
(هَ زِ ) ۱ - (ق مر. ) پیوسته ، دایماً. ۲ - (ص مر. ) آن چه که در هر روز یک بار انجام پذیرد. ۳ - (اِمر. ) سوره ای یا دعایی یا اسمی که هر روز آن را باید بخوانند، ورد.
لغت نامه دهخدا
هرروزه. [ هََ زَ / زِ ] ( ص نسبی ) مرکب از «هر» + «روز» + «ها»که پساوند نسبت است. ( حاشیه برهان چ معین ). پیوسته. ( برهان ). || ( اِ مرکب ) ورد و اوراد و آن دعایی یا اسمی باشد که همه روز بخوانند. ( برهان ).
فرهنگ عمید
۱. ویژگی کاری که هرروز انجام بدهند.
۲. (قید ) همیشه، دائم.
۲. (قید ) همیشه، دائم.
کلمات دیگر: