مترادف وزغ : غوک، قورباغه
وزغ
مترادف وزغ : غوک، قورباغه
فارسی به انگلیسی
frog
فارسی به عربی
ضفدع
مترادف و متضاد
قلاب، قورباغه، وزغ، غوک، خرک ویلن
وزغ، غوک
غوک، قورباغه
فرهنگ فارسی
غورباغه
( اسم ) یکی از گونه های قورباغه که در موقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمیجهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را بجلو میبرد. توضیح وزغ با قورباغ. معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است .
پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن بوقت آبستن باشد کم کم کمیز انداختن ماده شتر
( اسم ) یکی از گونه های قورباغه که در موقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمیجهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را بجلو میبرد. توضیح وزغ با قورباغ. معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است .
پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن بوقت آبستن باشد کم کم کمیز انداختن ماده شتر
فرهنگ معین
(وَ زَ ) [ په . ] (اِ. ) = وزق : قورباغه .
لغت نامه دهخدا
وزغ. [ وَ ] ( ع مص ) پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن به وقت آبستن باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). فعل آن از باب ضرب است. ( منتهی الارب ). کم کم کمیز انداختن ماده شتر. ( ناظم الاطباء ).
وزغ. [ وَ زَ ] ( اِ ) وزک و پزغ و غچموک. بزغ. ( ناظم الاطباء ). چغز. ( حاشیه اسدی ). ضفدع. ( ناظم الاطباء ). غوک. ( حاشیه اسدی ) ( ناظم الاطباء ). قورباغه. ( ناظم الاطباء ). پک. ( حاشیه اسدی ). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمی جهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را به جلو میبرد. وزغ با قورباغه معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است. ( فرهنگ فارسی معین ) : خدا ابر فرستاد و از آن ابر وزغ بارید چنانکه جای نشستن بر ایشان تنگ شد. ( قصص الانبیاء ص 106 ).
اگرخور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.
از آن به کز وزغ زنهار خواهی.
- امثال :
وزغ درآستین دارد ؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. ( آنندراج ).
وزغ. [ وَ زَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَزَغَة. ( منتهی الارب ). جنس است از کرباسک.( مهذب الاسماء ). سام ابرص. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || لرزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد بیمار برجای مانده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فرومایه خوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد فاسد رذل. ( ناظم الاطباء ). مرد ضعیف. ( ناظم الاطباء ). ج ، اوزاغ. ( ناظم الاطباء ).
وزغ. [ وَ زَ ] ( اِ ) وزک و پزغ و غچموک. بزغ. ( ناظم الاطباء ). چغز. ( حاشیه اسدی ). ضفدع. ( ناظم الاطباء ). غوک. ( حاشیه اسدی ) ( ناظم الاطباء ). قورباغه. ( ناظم الاطباء ). پک. ( حاشیه اسدی ). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمی جهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را به جلو میبرد. وزغ با قورباغه معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است. ( فرهنگ فارسی معین ) : خدا ابر فرستاد و از آن ابر وزغ بارید چنانکه جای نشستن بر ایشان تنگ شد. ( قصص الانبیاء ص 106 ).
اگرخور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.
نظامی.
به آب اندرشدن غرقه چو ماهی از آن به کز وزغ زنهار خواهی.
نظامی.
- وزغ در زمین کردن ؛ کنایه از جادوئی کردن و فتنه انگیختن باشد.- امثال :
وزغ درآستین دارد ؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. ( آنندراج ).
وزغ. [ وَ زَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَزَغَة. ( منتهی الارب ). جنس است از کرباسک.( مهذب الاسماء ). سام ابرص. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || لرزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد بیمار برجای مانده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فرومایه خوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد فاسد رذل. ( ناظم الاطباء ). مرد ضعیف. ( ناظم الاطباء ). ج ، اوزاغ. ( ناظم الاطباء ).
وزغ . [ وَ ] (ع مص ) پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن به وقت آبستن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ). کم کم کمیز انداختن ماده شتر. (ناظم الاطباء).
وزغ . [ وَ زَ ] (اِ) وزک و پزغ و غچموک . بزغ . (ناظم الاطباء). چغز. (حاشیه ٔ اسدی ). ضفدع . (ناظم الاطباء). غوک . (حاشیه ٔ اسدی ) (ناظم الاطباء). قورباغه . (ناظم الاطباء). پک . (حاشیه ٔ اسدی ). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمی جهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را به جلو میبرد. وزغ با قورباغه ٔ معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است . (فرهنگ فارسی معین ) : خدا ابر فرستاد و از آن ابر وزغ بارید چنانکه جای نشستن بر ایشان تنگ شد. (قصص الانبیاء ص 106).
اگرخور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.
به آب اندرشدن غرقه چو ماهی
از آن به کز وزغ زنهار خواهی .
- وزغ در زمین کردن ؛ کنایه از جادوئی کردن و فتنه انگیختن باشد.
- امثال :
وزغ درآستین دارد ؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. (آنندراج ).
اگرخور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.
نظامی .
به آب اندرشدن غرقه چو ماهی
از آن به کز وزغ زنهار خواهی .
نظامی .
- وزغ در زمین کردن ؛ کنایه از جادوئی کردن و فتنه انگیختن باشد.
- امثال :
وزغ درآستین دارد ؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. (آنندراج ).
وزغ . [ وَ زَ ] (ع اِ) ج ِ وَزَغَة. (منتهی الارب ). جنس است از کرباسک .(مهذب الاسماء). سام ابرص . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || لرزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بیمار برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرومایه ٔ خوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد فاسد رذل . (ناظم الاطباء). مرد ضعیف . (ناظم الاطباء). ج ، اوزاغ . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
وک، بک، غورباغه.
دانشنامه عمومی
وَزَغ نامی رایج است برای گونه های مشخصی از قورباغه ها، مخصوصاً آن هایی که از خانواده وزغ های راستین هستند، که با پوست خشک، چرمی، پاهای کوتاه و برآمدگی های بزرگ که غدد پاروتید را پوشش می دهند مشخص می شوند.
وزغ های راستین
وزغ معمولی
زیستگاه آن در آبگیر است و از خانواده قورباغه ها به شمار می رود. این یک چهاراندامان از خانوادهٔ دوزیستان است که در بعد از انقراض بزرگ دوره مزوزوئیک به وجود آمد. هرچند که از دیدگاه آرایه شناسی عامیانه وزغ از خیلی جهات شبیه قورباغه است ولی برخلاف آن دارای پوست خشک و زبر است.
وزغ های راستین
وزغ معمولی
زیستگاه آن در آبگیر است و از خانواده قورباغه ها به شمار می رود. این یک چهاراندامان از خانوادهٔ دوزیستان است که در بعد از انقراض بزرگ دوره مزوزوئیک به وجود آمد. هرچند که از دیدگاه آرایه شناسی عامیانه وزغ از خیلی جهات شبیه قورباغه است ولی برخلاف آن دارای پوست خشک و زبر است.
wiki: سرده از تیره وزغ های راستین است.
وزغ بلوچی Bufo olivaceus
وزغ بی گوش ایرانی Bufo surdus
وزغ تالشی Bufo eichwaldi
وزغ خاوری Bufo latastii
وزغ ژاپنی Bufo japonicus
وزغ سبز Bufo viridis
وزغ عربی Bufo arabicus
وزغ قفقازی Bufo verrucosissimus
وزغ لرستانی Bufo luristanicus
وزغ معمولی Bufo bufo
وزغ هندی Bufo stomaticus
Bufo ailaoanus
Bufo arabicus
Bufo aspinius
Bufo atukoralei
Bufo bankorensis
Bufo beddomii
Bufo brevirostris
Bufo bufo
Bufo cryptotympanicus
Bufo dhufarensis
Bufo dodsoni
Bufo eichwaldi
Bufo gargarizans
Bufo hololius
Bufo japonicus
Bufo kabischi
Bufo kotagamai
Bufo koynayensis
Bufo luchunnicus
Bufo mauritanicus
Bufo menglianus
Bufo minshanicus
Bufo olivaceus
Bufo pageoti
Bufo parietalis
Bufo pentoni
Bufo scaber
Bufo scorteccii
Bufo silentvalleyensis
Bufo stejnegeri
Bufo stomaticus
Bufo stuarti
Bufo sumatranus
Bufo tibetanus
Bufo tihamicus
Bufo torrenticola
Bufo tuberculatus
Bufo tuberospinius
Bufo valhallae
Bufo verrucosissimus
Bufo wolongensis
وزغ بلوچی Bufo olivaceus
وزغ بی گوش ایرانی Bufo surdus
وزغ تالشی Bufo eichwaldi
وزغ خاوری Bufo latastii
وزغ ژاپنی Bufo japonicus
وزغ سبز Bufo viridis
وزغ عربی Bufo arabicus
وزغ قفقازی Bufo verrucosissimus
وزغ لرستانی Bufo luristanicus
وزغ معمولی Bufo bufo
وزغ هندی Bufo stomaticus
Bufo ailaoanus
Bufo arabicus
Bufo aspinius
Bufo atukoralei
Bufo bankorensis
Bufo beddomii
Bufo brevirostris
Bufo bufo
Bufo cryptotympanicus
Bufo dhufarensis
Bufo dodsoni
Bufo eichwaldi
Bufo gargarizans
Bufo hololius
Bufo japonicus
Bufo kabischi
Bufo kotagamai
Bufo koynayensis
Bufo luchunnicus
Bufo mauritanicus
Bufo menglianus
Bufo minshanicus
Bufo olivaceus
Bufo pageoti
Bufo parietalis
Bufo pentoni
Bufo scaber
Bufo scorteccii
Bufo silentvalleyensis
Bufo stejnegeri
Bufo stomaticus
Bufo stuarti
Bufo sumatranus
Bufo tibetanus
Bufo tihamicus
Bufo torrenticola
Bufo tuberculatus
Bufo tuberospinius
Bufo valhallae
Bufo verrucosissimus
Bufo wolongensis
wiki: وزغ (سرده)
دانشنامه آزاد فارسی
وَزَغ (toad)
وَزَغ
هر یک از اعضای دوزیستان بی دم، با پوستی زگیل دار، از راستۀ بی دمان. بیشتر خشکی زی اند. این نام معمولاً به اعضای جنس Bufo، از خانوادۀ بوفونیدا اطلاق می شود که در سراسر جهان، جز استرالیا، ماداگاسکار و جنوبگان، یافت می شوند. تفاوت عمدۀ آن ها با قورباغه ها فقدان دندان و چند ویژگی تشریحی دیگر است. در استرالیا، وزغ دریایی یا وزغ نی زار Bufo marinus یافت می شود. وزغ ها ممکن است به طول ۲۵ سانتی متر برسند. در نواحی مرطوب و خنک زندگی می کنند و تخم هایشان را در آب می گذارند. وزغ ها، برخلاف قورباغه ها، به صورت توده ای تخم گذاری نمی کنند، بلکه تخم هایشان را به صورت رشته ای طویل می گذارند. وزغ معمولی Bufo bufo در اروپا و آسیا دارای پوستی زبر و به طرزی غیرمعمول قهوه ای تیره است. این وزغ در پوست خود غدد ترشح کنندۀ مایعی سمّی دارد که موجب می شود غذایی نامطبوع برای سایر جانوران باشد. وزغ به این عامل محافظت نیاز دارد، زیرا حرکتش در حالت معمولی آرام است، و به طرز ناآزموده ای چهار دست و پا راه می رود. گسترۀ اندازۀ وزغ های اروپایی دو تا۲.۵ سانتی متر است. بیشتر روی زمین زندگی می کنند و شب فعال اند. طی زمستان، در نقب هایی به خواب زمستانی می روند. جفت گیری در زمستان صورت می گیرد و تخم ها در بهار گذاشته می شوند. این جانوران مسافت های زیادی، حدود۱.۵ کیلومتر، را از سرزمین محل اقامت خود به آب های مناسب برای تولیدمثل می پیمایند (← وزغ_سورینام). در ایران، از جنس Bufo هفت گونه و چهار زیرگونه شناسایی شده است که وزغ معمولی، وزغ کویری، وزغ خاوری، وزغ بلوچی، وزغ مرمری، وزغ بی گوش، و وزغ سبز از آن جمله اند. دو گونۀ اخیر هر یک دو زیرگونه دارند که به ترتیب عبارت اند از وزغ بی گوش خال دار، وزغ بی گوش لرستان، وزغ سبز غربی، و وزغ سبز کرمان. پوست وزغ از پوست سایر دوزیستان خشک تر است و از این رو آب کمتری از دست می دهد. به همین سبب، نسبت به قورباغه ها، با هوای خشک سازگارترند. نیز ← قورباغه
وَزَغ
هر یک از اعضای دوزیستان بی دم، با پوستی زگیل دار، از راستۀ بی دمان. بیشتر خشکی زی اند. این نام معمولاً به اعضای جنس Bufo، از خانوادۀ بوفونیدا اطلاق می شود که در سراسر جهان، جز استرالیا، ماداگاسکار و جنوبگان، یافت می شوند. تفاوت عمدۀ آن ها با قورباغه ها فقدان دندان و چند ویژگی تشریحی دیگر است. در استرالیا، وزغ دریایی یا وزغ نی زار Bufo marinus یافت می شود. وزغ ها ممکن است به طول ۲۵ سانتی متر برسند. در نواحی مرطوب و خنک زندگی می کنند و تخم هایشان را در آب می گذارند. وزغ ها، برخلاف قورباغه ها، به صورت توده ای تخم گذاری نمی کنند، بلکه تخم هایشان را به صورت رشته ای طویل می گذارند. وزغ معمولی Bufo bufo در اروپا و آسیا دارای پوستی زبر و به طرزی غیرمعمول قهوه ای تیره است. این وزغ در پوست خود غدد ترشح کنندۀ مایعی سمّی دارد که موجب می شود غذایی نامطبوع برای سایر جانوران باشد. وزغ به این عامل محافظت نیاز دارد، زیرا حرکتش در حالت معمولی آرام است، و به طرز ناآزموده ای چهار دست و پا راه می رود. گسترۀ اندازۀ وزغ های اروپایی دو تا۲.۵ سانتی متر است. بیشتر روی زمین زندگی می کنند و شب فعال اند. طی زمستان، در نقب هایی به خواب زمستانی می روند. جفت گیری در زمستان صورت می گیرد و تخم ها در بهار گذاشته می شوند. این جانوران مسافت های زیادی، حدود۱.۵ کیلومتر، را از سرزمین محل اقامت خود به آب های مناسب برای تولیدمثل می پیمایند (← وزغ_سورینام). در ایران، از جنس Bufo هفت گونه و چهار زیرگونه شناسایی شده است که وزغ معمولی، وزغ کویری، وزغ خاوری، وزغ بلوچی، وزغ مرمری، وزغ بی گوش، و وزغ سبز از آن جمله اند. دو گونۀ اخیر هر یک دو زیرگونه دارند که به ترتیب عبارت اند از وزغ بی گوش خال دار، وزغ بی گوش لرستان، وزغ سبز غربی، و وزغ سبز کرمان. پوست وزغ از پوست سایر دوزیستان خشک تر است و از این رو آب کمتری از دست می دهد. به همین سبب، نسبت به قورباغه ها، با هوای خشک سازگارترند. نیز ← قورباغه
wikijoo: وزغ
واژه نامه بختیاریکا
بَق
جدول کلمات
غوک
پیشنهاد کاربران
غوک، قورباغه، وک
برای یادسپاری بهترِ کلمات در ذهن می توان از شیوه هایی چون داستان سازی همراه با تصورسازی استفاده کرد مثلا در این جا :
یه روز توی جشن جنگل می خواستند قرعه کشی کنند و به یکی از حیوانات جنگل جایزه بدهند اسم خوک را اعلام کردند اما خوک بیرون رفته بود تا یک هوایی بخورد و برگردد وزغ که می دانست خوک نیست خودش را بالای جایگاه رساند و جایزه را تحویل گرفت بعدها به خوک خبر دادند که اسم تو خوانده شد خوک هم سریع خودش را به وزغ رساند اما آن چَغز، کلاه سر خوک گذاشت و گفت، ببین نامی که گفته شد غوک بود که اسم دیگر من است، نه اینکه حرف آخر وزغ و حرف اول غوک یکی است پس جایزه از من است و بدین ترتیب از پس دادن جایزه طفره رفت حیوانات جنگل به خاطر این جریان گاهی وزغ را غوک می نامیدند و گاهی کلا که اشاره به همان کلاه بزرگ وزغ داشت خب قصه ما به سر رسید و وزغ هم با این کار زشتش دو اسم غوک و کلا گرفت و به مقصد نرسید.
در ضمن اسم دیگر وزغ چغز است من می گویم شاید معنی/چه مغزی! /می دهد و اشاره به مغز کلاه گذار یا مغز زبان باز وزغ دارد.
یه روز توی جشن جنگل می خواستند قرعه کشی کنند و به یکی از حیوانات جنگل جایزه بدهند اسم خوک را اعلام کردند اما خوک بیرون رفته بود تا یک هوایی بخورد و برگردد وزغ که می دانست خوک نیست خودش را بالای جایگاه رساند و جایزه را تحویل گرفت بعدها به خوک خبر دادند که اسم تو خوانده شد خوک هم سریع خودش را به وزغ رساند اما آن چَغز، کلاه سر خوک گذاشت و گفت، ببین نامی که گفته شد غوک بود که اسم دیگر من است، نه اینکه حرف آخر وزغ و حرف اول غوک یکی است پس جایزه از من است و بدین ترتیب از پس دادن جایزه طفره رفت حیوانات جنگل به خاطر این جریان گاهی وزغ را غوک می نامیدند و گاهی کلا که اشاره به همان کلاه بزرگ وزغ داشت خب قصه ما به سر رسید و وزغ هم با این کار زشتش دو اسم غوک و کلا گرفت و به مقصد نرسید.
در ضمن اسم دیگر وزغ چغز است من می گویم شاید معنی/چه مغزی! /می دهد و اشاره به مغز کلاه گذار یا مغز زبان باز وزغ دارد.
وزغ ( Toad ) از فرمانرو ’جانوران‘ شاخه ’طنابداران‘، رده ’دوزیستان‘، و راسته ’بی دمان‘ می باشد. گونه مشخصی از قورباغه است. پوستی خشک، چرمی، و پاهای کوتاهی دارد. وزغ از خیلی جهات شبیه قورباغه است ولی بر خلاف آن دارای پوستی خشک و زبر می باشد.
کلمات دیگر: