کلمه جو
صفحه اصلی

ولو


مترادف ولو : اگرچه، حتی، هرچند | بیکاره، رها، سرگردان، ول، ولگرد، ولنگار، پاشیده، پراکنده، متلاشی

فارسی به انگلیسی

though, even though


loose, though, scattered about, spread out, unrolled, even though

loose


فارسی به عربی

ولو ان

مترادف و متضاد

بیکاره، رها، سرگردان، ول، ولگرد، ولنگار


پاشیده، پراکنده، متلاشی


اگرچه، حتی، هرچند


though (حرف ربط)
اگر چه، گرچه، ولی، ولو، هر چند با اینکه

۱. بیکاره، رها، سرگردان، ول، ولگرد، ولنگار
۲. پاشیده، پراکنده، متلاشی


فرهنگ فارسی

رها، آزاد، ازهم پاشیده، پراکنده، واگر، واگرچه
(صفت ) ۱- متفرق پراکنده . ۲- پاشیده متلاشی .
و اگر چه اگر چه .

فرهنگ معین

(وِ ) (ص . ) (عا. ) ریخته و پاشیده ، پراکنده .
(وَ لَ ) [ ع . ] (حر. ) اگر، و اگر.

(وِ) (ص .) (عا.) ریخته و پاشیده ، پراکنده .


(وَ لَ) [ ع . ] (حر.) اگر، و اگر.


لغت نامه دهخدا

ولو. [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 180 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


ولو. [ وَ ل َ ] (ع حرف ربط مرکب ) (از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط) و اگرچه . اگرچه .


ولو. [ وِ ل َ / لُو ] (ص ) ولاو. در تداول ، متفرق . پراکنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاشیده . متلاشی .
- ولو شدن ؛ پاشیدن از هم . پاشیده شدن . پراکنده گشتن .
- || روی زمین پهن شدن . نقش زمین شدن .


ولو. [ وَ ل َ ] ( ع حرف ربط مرکب ) ( از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط ) و اگرچه. اگرچه.

ولو. [ وَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری. سکنه آن 180 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

ولو. [ وِ ل َ / لُو ] ( ص ) ولاو. در تداول ، متفرق. پراکنده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پاشیده. متلاشی.
- ولو شدن ؛ پاشیدن از هم. پاشیده شدن. پراکنده گشتن.
- || روی زمین پهن شدن. نقش زمین شدن.

فرهنگ عمید

و اگر؛ و اگرچه.


۱. رها؛ آزاد.
۲. پاشیده؛ ازهم‌پاشیده؛ پراکنده.


و اگر، و اگرچه.
۱. رها، آزاد.
۲. پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده.

دانشنامه عمومی

ولو (بهشهر). ولو، روستایی است از توابع بخش یانه سر شهرستان بهشهر در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان عشرستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۴ نفر (۵۱خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/valo/ از تیره ی عشقه، دور درختان توسکا و راش می پیچد و بالا می رود و همیشه سبز است & روستایی از دهستان عشرستاق بهشهر

از تیره ی عشقه،دور درختان توسکا و راش می پیچد و بالا می رود ...


روستایی از دهستان عشرستاق بهشهر


واژه نامه بختیاریکا

( وِلَو ) بی بند و بار

جدول کلمات

پراکنده

پیشنهاد کاربران

علاوه بر معانی ذکر شده ، با وجود این که، علی رغم این که

حتی اگر

مثلا": حسن وحسین ولو پدرشان.
حتی

اگرچه، حتی، هرچند | بیکاره، رها، سرگردان، ول، ولگرد، ولنگار، پاشیده، پراکنده، متلاشی

داخل هفتم ولو به معنی پخش و پراکنده است


کلمات دیگر: