کلمه جو
صفحه اصلی

هماور


مترادف هماور : حریف، رقیب، معارض، هماورد، هم زور، هم نبرد

فارسی به انگلیسی

comfrey

مترادف و متضاد

۱. حریف، رقیب
۲. معارض، هماورد، همزور، همنبرد


فرهنگ فارسی

هاماور
حریف رقیب هماورد

فرهنگ معین

(هَ وَ ) (ص . ) حریف ، رقیب ، هماورد.

لغت نامه دهخدا

هماور. [ هََ وَ ] (اِخ ) مخفف هاماوران است که ولایت عربستان و یمن باشد. (انجمن آرا). سراسر ولایت شام و یمن را گویند. (برهان ) :
چو شاه هماور به شهراندرون
بیامد بننشست با رهنمون .

فردوسی .


رجوع به هاماوران شود.

هماور. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) مخفف هم آورد. (انجمن آرا). رجوع به هم آورد شود. || به معنی خواجه تاش هم هست که هم صاحب و هم خداوند باشد یعنی دو کس یا بیشتر که یک صاحب و یک خداوند دارند، چه آور به معنی خداوند و صاحب هم آمده است . (برهان ).


هماور. [ هََ وَ ] ( ص مرکب ) مخفف هم آورد. ( انجمن آرا ). رجوع به هم آورد شود. || به معنی خواجه تاش هم هست که هم صاحب و هم خداوند باشد یعنی دو کس یا بیشتر که یک صاحب و یک خداوند دارند، چه آور به معنی خداوند و صاحب هم آمده است. ( برهان ).

هماور. [ هََ وَ ] ( اِخ ) مخفف هاماوران است که ولایت عربستان و یمن باشد. ( انجمن آرا ). سراسر ولایت شام و یمن را گویند. ( برهان ) :
چو شاه هماور به شهراندرون
بیامد بننشست با رهنمون.
فردوسی.
رجوع به هاماوران شود.

دانشنامه عمومی

هماور (سرده). See text.
گیاهان دارویی
هماور یا گوش خر (نام علمی: Symphytum) نام یک سرده از تیرهٔ گاوزبانیان است.


کلمات دیگر: