مترادف ورزکار : حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر
ورزکار
مترادف ورزکار : حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر
فرهنگ فارسی
برزگر، کشاورز، ورزه، وورزی هم گفته شده است
( صفت ) برزگر زارع کشاورز : همه ورزکاران اویند یکسر مسلمان و ترسا که زنار دارد. ( ناصر خسرو )
( صفت ) برزگر زارع کشاورز : همه ورزکاران اویند یکسر مسلمان و ترسا که زنار دارد. ( ناصر خسرو )
فرهنگ معین
(وَ ) (ص فا. ) برزگر، کشاورز.
لغت نامه دهخدا
ورزکار. [ وَ ] ( ص مرکب ) زارع. برزکار. کشتکار. ( ناظم الاطباء ). کشاورز. برزگر. برزیگر. زراعت کننده. ( آنندراج ) ( برهان ) :
بیوشاسب دیدم شبی سه چهار
چنانکه آیدی نزد من ورزکار.
گهی بشکست شاخی باغبانت.
مسلمان و ترسا که زنار دارد.
بیوشاسب دیدم شبی سه چهار
چنانکه آیدی نزد من ورزکار.
ابوشکور.
گهی بدرود خوشه ت ورزگاری گهی بشکست شاخی باغبانت.
ناصرخسرو ( چ مینوی ص 217 ).
همه ورزکاران اویند یکسرمسلمان و ترسا که زنار دارد.
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
= ورزگار
ورزگار#NAME?
کلمات دیگر: