کلمه جو
صفحه اصلی

متتبع


مترادف متتبع : پژوهشگر، پژوهنده، جست وجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده

برابر پارسی : پژوهنده

فارسی به انگلیسی

researcher


researcher, hard student

مترادف و متضاد

پژوهشگر، پژوهنده، جستجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده


فرهنگ فارسی

تتبع کننده، مطالعه کننده
( اسم ) کسی که در امری تتبع کند تحقیق کننده مطالعه کننده جمع : متتبعین .

فرهنگ معین

(مُ تَ تَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تتبع کننده .

لغت نامه دهخدا

متتبع. [ م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. ( یادداشت دهخدا ). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن.( آنندراج ) || مشغول و ملازم در تجسس و تجسس کننده. ( ناظم الاطباء ). تتبعکننده و تجسس کننده. مطالعه کننده. ج ، متتبعین. || تقلیدکننده و تقلیدی ضد مخترع. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تتبع شود.

فرهنگ عمید

جوینده، تحقیق کننده.


کلمات دیگر: