متحصن. [ م ُ ت َ ح َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) حصارنشیننده و قلعه نشین. ( آنندراج ) ( غیاث ). کسی که در قلعه و جای استوار رود و در آنجا پناه گیرد. پناه گیرنده. ( ناظم الاطباء ). بست نشین. ج ، متحصنین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پناه گرفته در قلعه و جای سخت و یا در جای مقدس و بست نشین و قلعه نشین. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تحصن شود.
- متحصن شدن ؛ در قلعه شدن. ( ناظم الاطباء ). در جایی پناه گرفتن : در قلعه ای که در عهد سیمجوریان ملجاء ایشان بود... متحصن شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ). با سی نفر از عظمای ازناوران و غلبه گرجیان در آن متحصن شده بودند. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 373 ).
- || بست نشستن. ( ناظم الاطباء )؛ عده ای از اهالی در تلگرافخانه متحصن شدند.
- متحصن کردن ؛ در قلعه کردن. ( ناظم الاطباء ). || اسبی که از تخمه حصان بود. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به حصان شود.