برابر پارسی : بیگانگی
نامحرمی
برابر پارسی : بیگانگی
فرهنگ فارسی
۱ - محرم نبودن .۲ - بیگانه بودن . ۳ - پرده دری شوخ چشمی .
لغت نامه دهخدا
نامحرمی. [ م َ رَ ]( حامص مرکب ) محرم نبودن. نامحرم بودن. بیگانه بودن.صفت نامحرم. رجوع به نامحرم و نامحرمیت شود. || هتک. پرده دری. شوخ چشمی. بی حیائی :
چه گویم که چون بود از این خرمی
بود شرح از این بیش نامحرمی.
چه گویم که چون بود از این خرمی
بود شرح از این بیش نامحرمی.
نظامی.
کلمات دیگر: