مترادف هیجا : آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، هیاهوی نبرد
هیجا
مترادف هیجا : آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، هیاهوی نبرد
فارسی به انگلیسی
war, quarrel
مترادف و متضاد
آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد
هیاهوینبرد
۱. آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد
۲. هیاهوینبرد
فرهنگ فارسی
( اسم ) جنگ نبرد . یا بانگ هیجا. هیاهوی نبرد بانگ وفریاد روزجنگ : چو پیوستند با هم باگ هیجا از دو سو بر شد سوی هم تاختن کردند گویی از بی هیجا. ( سروش )
فرهنگ معین
(هَ ) [ ع . هیجاء ] (اِ. ) نبرد، کارزار.
لغت نامه دهخدا
هیجا. [ هََ ] ( ع اِ ) کارزار. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). جنگ. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). پیکار. حرب. ( اقرب الموارد ). نبرد. معرکه :
به هیجا که گردد دلاور بود
به رزم اندرش ده برابر بود.
پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار.
نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند.
روز مجلس ها بود کشوردهی.
بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا.
نیامد جز آغشته خفتان به خون.
- بانگ هیجا ؛ هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ :
چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد
سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا.
به هیجا که گردد دلاور بود
به رزم اندرش ده برابر بود.
فردوسی.
مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار.
فرخی.
نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کندنه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند.
منوچهری.
روز هیجاها بود کشورگشاروز مجلس ها بود کشوردهی.
منوچهری.
تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در توبود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا.
ناصرخسرو.
کس از لشکر ما ز هیجا برون نیامد جز آغشته خفتان به خون.
سعدی.
رجوع به هیجاء شود.- بانگ هیجا ؛ هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ :
چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد
سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا.
سروش ( از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
جنگ، کارزار، پیکار.
کلمات دیگر: