مترادف هراش : دلهره، استفراغ، شکوفه، قی
هراش
مترادف هراش : دلهره، استفراغ، شکوفه، قی
فارسی به انگلیسی
vomit
مترادف و متضاد
۱. دلهره
۲. استفراغ، شکوفه، قی
دلهره
استفراغ، شکوفه، قی
فرهنگ فارسی
برجستگیهای فلزی با سطح صاف و نسبتاً کروی بر روی سطوحی از قطعۀ ریختگی که در تماس با سطوح قالب نیستند و عموماً به سبب فشارهای داخلی مادۀ مذاب به وجود میآیند
(اسم ) قی استفراغ شکوفه : ((ازچه توبهنکند خواجهبهرجاکهبود(رود ) قدحی می بخورد راست کند زود هراش . ) )
بر یکدیگر انگیختن سگان را بر جستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن
بر یکدیگر انگیختن سگان را بر جستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن
فرهنگ معین
(هَ ) (اِمص . ) قی ، استفراغ .
لغت نامه دهخدا
هراش . [ هَِ ] (ع مص ) بر یکدیگر انگیختن سگان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برجستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) مخاصمه و قتال و این معنی مستعار از هراش سگان است . (اقرب الموارد).
هراش. [ هََ ] ( اِ ) قی و استفراغ وشکوفه. ( برهان ). قی باشد. ( اسدی ). قی باشد که مستان و بیماران کنند. ( صحاح الفرس ). هَرارش :
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش.
هراش. [ هَِ ] ( ع مص ) بر یکدیگر انگیختن سگان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برجستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) مخاصمه و قتال و این معنی مستعار از هراش سگان است. ( اقرب الموارد ).
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش.
شهید بلخی.
هراش. [ هَِ ] ( ع مص ) بر یکدیگر انگیختن سگان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برجستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) مخاصمه و قتال و این معنی مستعار از هراش سگان است. ( اقرب الموارد ).
هراش . [ هََ ] (اِ) قی و استفراغ وشکوفه . (برهان ). قی باشد. (اسدی ). قی باشد که مستان و بیماران کنند. (صحاح الفرس ). هَرارش :
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش .
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش .
شهید بلخی .
فرهنگ عمید
قی، استفراغ، غثیان، مراش: از چه توبه نکند خواجه که هرجا که بُوَد / قدحی می بخورد راست کند زود هراش (رودکی: ۵۲۴ ).
فرهنگستان زبان و ادب
{sweating} [مهندسی مواد و متالورژی] برجستگی های فلزی با سطح صاف و نسبتاً کروی بر روی سطوحی از قطعۀ ریختگی که در تماس با سطوح قالب نیستند و عموماً به سبب فشارهای داخلی مادۀ مذاب به وجود می آیند
جدول کلمات
استفراغ
کلمات دیگر: