کلمه جو
صفحه اصلی

همنوع


برابر پارسی : همگون، همگن

فارسی به انگلیسی

fellow-creature

مترادف و متضاد

biotype (اسم)
زیست گروه، ژنوتیپ، موجود همزیست، همنوع

congener (اسم)
همنوع

fellowman (اسم)
همنوع

لغت نامه دهخدا

هم نوع. [ هََ ن َ / نُو ] ( ص مرکب ) همنوع. هم جنس. هم صنف. هم سنخ. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

افراد بشر نسبت به یکدیگر.

پیشنهاد کاربران

هم جنس. مخالف مختلف.

در پهلوی " هم سردگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی .

هم وطن کسانی که از یک شهر یا از یک کشور
هستند

هم جنس

هم پود

هم مانند


هم جسم

همنوع= هم سن
هم جنس

همنوع

هم جنس هم خون

دو یا چند نفر که از یک نوع باشند


همانند - مثل - مانند

همنوع :همکار



کلمات دیگر: