کلمه جو
صفحه اصلی

وزیدن


مترادف وزیدن : دمیدن، نفح، وزش

فارسی به انگلیسی

blow, fan, ferment, puff, storm, waft, to blow

to blow


blow, fan, ferment, puff, storm, waft


فارسی به عربی

ضربة
( وزیدن (مانند نسیم ) ) نسیم

ضربة


مترادف و متضاد

breeze (فعل)
وزیدن

blow (فعل)
دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن

puff (فعل)
وزیدن، منفجر شدن، پف کردن، منفجر کردن، لاف زدن، چپق یا سیگار کشیدن، پف دادن، بلوف زدن

whiff (فعل)
دروغ گفتن، وزیدن، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن

دمیدن، نفح، وزش


فرهنگ فارسی

حرکت کردن بادیانسیم ، بر آمدن باد، جنبش هوا
( مصدر ) ۱ - جنبیدن هوا حرکت کردن نسیم و باد : یارب . کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمام. کرمش کار ساز من . ( حافظ ) ۲ - روییدن گیاه موی و جز آن بالیدن .

فرهنگ معین

(وَ دَ ) [ په . ] (مص ل . ) حرکت کردن باد یا نسیم .

لغت نامه دهخدا

وزیدن. [ وَ دَ ] ( مص ) هبوب. دمیدن. ( آنندراج ). رفتن باد از جایی به جایی. جنبیدن باد. ( ناظم الاطباء ). آمدن باد. جهش. جستن :
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بروزید گل به گل اندر غژید.
کسایی.
آنک را بر باد خواهی داد دل
یک وزیدن باد از سوی تو بس.
عطار.
تو دادی بر نخیلات و نباتات
به حکمت باد را حکم وزیدن.
عطار.
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم.
سعدی.
گلبن عیش میدمد ساقی گل عذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوارکو.
حافظ.
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من.
حافظ.
|| پراکنده شدن. ( آنندراج ).
- وزیدن بو؛ پراکنده شدن بو. ( آنندراج ) :
همه وسواس تمنا همه سودای وصال
میوزد بوی جنون از گل اندیشه ما.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| روییدن گیاه و موی و جز آن. ( ناظم الاطباء ). بالیدن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد.

دانشنامه عمومی

«وزیدن» (به انگلیسی: Blew) آلبوم چندآهنگه و همچنین ترانه ای از نیروانا است که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد.

واژه نامه بختیاریکا

لِوگِشتن

جدول کلمات

وزش


کلمات دیگر: