کلمه جو
صفحه اصلی

وزنه


برابر پارسی : سنگ، سنگه، سنگ ترازو

فارسی به انگلیسی

weight, bob, barbell

weight


مترادف و متضاد

sinker (اسم)
وزنه، مته کار، وزنه ریسمان ماهیگیری، قالب ریز

فرهنگ فارسی

یکبارسنجیدن، یک مرتبه وزن کردن، وزنه برداری
( اسم ) ۱ - سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند سنگ . ۲ - ظرف بلوری درجه داری که مایعات را در آن می سنجند .
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان رضائیه واقع در ۱٠ هزار گزی باختر شوسه نقده رضائیه

در وزنه‌برداری، مجموعۀ میل‌وزنه و صفحه‌وزنه‌های نصب‌شده بر آن و بست‌مهره‌های ایمنی


فرهنگ معین

(وَ نِ ) [ ع . وزنة ] (اِ. ) ۱ - سنگ ترازو. ۲ - صفحه های گرد و گوی های فلزی در ورزش - های وزنه برداری و پرتاب وزنه . ۳ - شخص دارای نفوذ و قدرت : وزنة سیاسی ، وزنة اقتصادی .

لغت نامه دهخدا

( وزنة ) وزنة. [ وَ ن َ ] ( ع ص ) زن خردمند سنجیده پست بالا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) یک مرتبه وزن کردن. ( از اقرب الموارد ).

وزنة. [ وِ ن َ ] ( ع اِمص ) سنجیدگی. ( منتهی الارب ): انه لحسن الوزنة؛ ای الوزن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). برای نوع وزن است. ( اقرب الموارد ).
وزنه. [ وَ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) هر سنگ یا فلز که برای سنجیدن به کار است. سنگ وزن. سنگ ترازو. سنگی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. ( ناظم الاطباء ). سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند.( فرهنگ فارسی معین ). || ظرف بلوری درجه داری که در آن مایعات را وزن می کنند. ( ناظم الاطباء ).
- وزنه دار ؛ ظرف درجه داری که درآن هر چیز مایعی را به دقت می سنجند. ( ناظم الاطباء ).

وزنه. [ وَ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 10 هزارگزی باختر شوسه نقده به ارومیه دارای 140 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

وزنه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) هر سنگ یا فلز که برای سنجیدن به کار است . سنگ وزن . سنگ ترازو. سنگی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (ناظم الاطباء). سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند.(فرهنگ فارسی معین ). || ظرف بلوری درجه داری که در آن مایعات را وزن می کنند. (ناظم الاطباء).
- وزنه دار ؛ ظرف درجه داری که درآن هر چیز مایعی را به دقت می سنجند. (ناظم الاطباء).


وزنة. [ وَ ن َ ] (ع ص ) زن خردمند سنجیده ٔ پست بالا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) یک مرتبه وزن کردن . (از اقرب الموارد).


وزنة. [ وِ ن َ ] (ع اِمص ) سنجیدگی . (منتهی الارب ): انه لحسن الوزنة؛ ای الوزن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). برای نوع وزن است . (اقرب الموارد).


وزنه . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 10 هزارگزی باختر شوسه ٔ نقده به ارومیه دارای 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. سنگ ترازو.
۲. گلولۀ بزرگ فلزی که ورزشکاران در ورزش وزنه پرانی یا وزنه برداری به کار می برند.
۳. [مجاز] آن که نفوذ و قدرت دارد.

دانشنامه عمومی

وزنه، روستایی از توابع بخش محمدیار شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی ایران است.
این روستا در دهستان حسنلو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۶۰ نفر (۸۵خانوار) بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{barbell, bar} [ورزش] در وزنه برداری، مجموعۀ میل وزنه و صفحه وزنه های نصب شده بر آن و بست مهره های ایمنی

گویش مازنی

/vazne/ مقیاس اندازه گیری باروت

مقیاس اندازه گیری باروت


واژه نامه بختیاریکا

( وَزنِه ) اسب سنگین

جدول کلمات

سنگ ترازو, ورام


کلمات دیگر: