کلمه جو
صفحه اصلی

متارکه کردن


مترادف متارکه کردن : جداشدن، طلاق گرفتن، یکدیگر را ترک کردن

متضاد متارکه کردن : ازدواج کردن

برابر پارسی : واگذاشتن، رها کردن، جدا شدن

فارسی به انگلیسی

divorce, to abandon, to hold a truce

to divorce, to abandon


divorce


مترادف و متضاد

leave (فعل)
رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن

جداشدن، طلاق گرفتن، یکدیگر را ترک کردن ≠ ازدواج کردن


فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - ترک کردن . ۲ - دست برداشتن از یکدیگر . ۳ - رابط. خود را با زن خویش قطع کردن .

لغت نامه دهخدا

متارکه کردن. [ م ُ رَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ترک کردن. || دست برداشتن از یکدیگر. || رابطه خودرا با همسر خویش قطع کردن. و رجوع به متارکه شود.


کلمات دیگر: