کلمه جو
صفحه اصلی

حق اب

لغت نامه دهخدا

حقاب. [ح ِ ] ( ع اِ ) چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج ، حُقُب. ( منتهی الارب ). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. ( مهذب الاسماء ). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند. || سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. ( از منتهی الارب ). || رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. ( از منتهی الارب ). || ج ِ حُقب. ( دهار ). || ج ِ حقیبة. ( دهار ) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمره غراب و زبده حقاب روی نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

حقاب. [ح ِ ] ( اِخ ) نام کوهی است به نعمان. ( منتهی الارب ).

دانشنامه عمومی

حق آب. حق آب، (به انگلیسی: Water right) در قانون آب، به حقوق هر فرد برای استفاده از منابع آب اطلاق می گردد. بطور کلی حق آب عبارتست از: سهم شروع و مقرر روستا، مزرعه، باغ، خانه از آب رود، چشمه، قنات، آب های زیرزمینی و یا چاه در ساعات و به اندازه معلوم.
ملی کردن آب های کشور در ایران قانون نوینی برای آب های کشور ایجاد کرد. وظایف قانون آب این است که آب را به فرم طبیعی و دیگر فرم های خود مانند آب های روان، آب های ایستا، آب های زیرزمینی و غیره از حملات آسیب رسان بدان حفاظت کند و منابع آب را نگهداری نماید.


کلمات دیگر: