کلمه جو
صفحه اصلی

رفان

لغت نامه دهخدا

رفان. [ رَ ] ( اِ ) زعفران و کرکم. ( ناظم الاطباء ). زعفران. ( از شعوری ج 2 ورق 20 ). || شفیع و میانجی. ( ناظم الاطباء ). در نسخه وفایی به تشدید «فاء» به معنی شافع و میانجی آمده است. ( از شعوری ج 2 ورق 12 ). شفیع و شفاعت کننده باشد. ( برهان ). در برهان گفته شفیع وشفاعت کننده است و این سهو است صحیح [ورفان ] است و در «واو» بیاید. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به ورفان و ذیل آن در برهان چ معین و ورقان و ورفشان شود.

رفان. [ رِ ] ( ع اِ ) باران سست قطره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

رفان. [ رَف ْ فا ] ( اِ ) رَفان. رجوع به رَفان شود.

رفان . [ رَ ] (اِ) زعفران و کرکم . (ناظم الاطباء). زعفران . (از شعوری ج 2 ورق 20). || شفیع و میانجی . (ناظم الاطباء). در نسخه ٔ وفایی به تشدید «فاء» به معنی شافع و میانجی آمده است . (از شعوری ج 2 ورق 12). شفیع و شفاعت کننده باشد. (برهان ). در برهان گفته شفیع وشفاعت کننده است و این سهو است صحیح [ورفان ] است و در «واو» بیاید. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به ورفان و ذیل آن در برهان چ معین و ورقان و ورفشان شود.


رفان . [ رَف ْ فا ] (اِ) رَفان . رجوع به رَفان شود.


رفان . [ رِ ] (ع اِ) باران سست قطره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= ورفان

ورفان#NAME?


پیشنهاد کاربران

شفاعت کننده


کلمات دیگر: