یاری کردن . مدد کردن .
دوش دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوش دادن. [ دا دَ ] ( مص مرکب ) یاری کردن. مدد کردن. ( ناظم الاطباء ). کنایه است از امداد و معونت کردن و این ترجمه هندی است چه در هندوستان رسم است که مردم جنازه میت را بر دوش خود بگیرند و این را درعرف ایشان دوش دادن گویند و ظاهراً به همین منظور دو بیت زیر آمده. ( آنندراج ) :
وضع تمکین خرد محرم این راز نبود
لغزش پا مددی کرد که دوشم دادند.
در زیر بار هر دوجهان دوش داده اند.
وضع تمکین خرد محرم این راز نبود
لغزش پا مددی کرد که دوشم دادند.
ناصرعلی ( از آنندراج ).
غافل مشو ز لغزش پااوفتادگان در زیر بار هر دوجهان دوش داده اند.
عبدالرزاق فیاض ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: