idem, by the same poet or author
وله
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
سخت اندوهگین شدن، حیران شدن، سرگشتگی، شیفتگی
۱ - (مصدر ) سخت غمگین شدن . ۲ - حیران شدن از شدت حزن وجدیا حزن . ۳- (اسم ) غمیگین . ۴ - حیرانی سرگشتگی ۵ - افراط وجد.
در تداول مردم قزوین جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد فضای کم چنانکه خاکشی یا ماهی و در آب همیشه با فعل زدن بکار رود .
۱ - (مصدر ) سخت غمگین شدن . ۲ - حیران شدن از شدت حزن وجدیا حزن . ۳- (اسم ) غمیگین . ۴ - حیرانی سرگشتگی ۵ - افراط وجد.
در تداول مردم قزوین جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد فضای کم چنانکه خاکشی یا ماهی و در آب همیشه با فعل زدن بکار رود .
فرهنگ معین
(وَ لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - غمگینی . ۲ - حیرانی ، سرگشتگی .
لغت نامه دهخدا
وله . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران واقع در 500 گزی راه شوسه ٔ کرج به چالوس دارای 450 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
وله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) قهر. || خشم . (برهان ). خشم و غضب . (غیاث اللغات ). || خشمگین . (آنندراج ). || ناز. (برهان ) (انجمن آرا). || عاشق زار. (برهان ).
وله . [ وَ ل َه ْ ] (ع مص ) ترسیدن و بیمناک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || محزون شدن و از خود بیخود شدن از اندوه . (اقرب الموارد). || متحیر و سرگشته شدن از شدت وجد. (اقرب الموارد). متحیر شدن . (تاج المصادر). || بیتابی کردن طفل برای مادر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) بیم . || اندوه . || بیخودی از اندوه . || سرگشتگی .حیرت . حیرانی . || سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ). افراط در وجد و عشق . (تعریفات ) :
چون شدی من کان ﷲ از وله
حق تو را باشد که کان اﷲ له .
گر جهان پر شد ز تاب نور و مه
کی کساد آید برِصاحب وله ؟
چون شدی من کان ﷲ از وله
حق تو را باشد که کان اﷲ له .
مولوی .
گر جهان پر شد ز تاب نور و مه
کی کساد آید برِصاحب وله ؟
مولوی .
وله . [ وِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد در فضای کم ، چنانکه خاکشی یا ماهی در آب ، و همیشه با فعل زدن به کار رود.
وله. [ وَ ل َه ْ ] ( ع مص ) ترسیدن و بیمناک شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || محزون شدن و از خود بیخود شدن از اندوه. ( اقرب الموارد ). || متحیر و سرگشته شدن از شدت وجد. ( اقرب الموارد ). متحیر شدن. ( تاج المصادر ). || بیتابی کردن طفل برای مادر. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بیم. || اندوه. || بیخودی از اندوه. || سرگشتگی.حیرت. حیرانی. || سرگشتگی از عشق. ( منتهی الارب ). افراط در وجد و عشق. ( تعریفات ) :
چون شدی من کان از وله
حق تو را باشد که کان اﷲ له.
کی کساد آید برِصاحب وله ؟
وله. [ وَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) قهر. || خشم. ( برهان ). خشم و غضب. ( غیاث اللغات ). || خشمگین. ( آنندراج ). || ناز. ( برهان ) ( انجمن آرا ). || عاشق زار. ( برهان ).
وله. [ وِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در تداول مردم قزوین ، جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد در فضای کم ، چنانکه خاکشی یا ماهی در آب ، و همیشه با فعل زدن به کار رود.
وله. [ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران واقع در 500 گزی راه شوسه کرج به چالوس دارای 450 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
چون شدی من کان از وله
حق تو را باشد که کان اﷲ له.
مولوی.
گر جهان پر شد ز تاب نور و مه کی کساد آید برِصاحب وله ؟
مولوی.
وله. [ وَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) قهر. || خشم. ( برهان ). خشم و غضب. ( غیاث اللغات ). || خشمگین. ( آنندراج ). || ناز. ( برهان ) ( انجمن آرا ). || عاشق زار. ( برهان ).
وله. [ وِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در تداول مردم قزوین ، جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد در فضای کم ، چنانکه خاکشی یا ماهی در آب ، و همیشه با فعل زدن به کار رود.
وله. [ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران واقع در 500 گزی راه شوسه کرج به چالوس دارای 450 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
فرهنگ عمید
سرگردانی از عشق، شیفتگی.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۶°۰۶′۳۸″شمالی ۵۱°۱۹′۰۷″شرقی / ۳۶٫۱۱۰۴۳۰۵۵۵۵۵۵۶°شمالی ۵۱٫۳۱۸۵۳۰۵۵۵۵۵۵۶°شرقی / 36.1104305555556; 51.3185305555556
وله روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است.
این روستا در دهستان نسا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۲ نفر (۷۶خانوار) بوده است.
مردم روستای وله به زبان تاتی صحبت می کنند.
وله روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است.
این روستا در دهستان نسا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۲ نفر (۷۶خانوار) بوده است.
مردم روستای وله به زبان تاتی صحبت می کنند.
wiki: وله
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی یُورَثُ: از او ارث می برند (ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده. عبارت "وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلَالَةً أَوِ ﭐمْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ " یعنی : اگر مرد یا زنی که از او ارث...
معنی ﭐللَّهُ: خدا- واجب الوجودی که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته پرستش است (لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ...
معنی ﭐللَّه: واجب الوجودی که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته ی پرستش است (لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و ...
معنی کَلَالَةً: کسی که بی اولاد و پدر ومادر است - خواهر یا برادر تنی یا نا تنی - کل کسانی که غیر از پدر و مادر و فرزند از شخصی ارث می برند(کلمه کلاله در اصل ، مصدر و به معنای احاطه است ،مجموع هر چیزی را هم که کُل میخوانند ، برای این است که به همه اجزا احاطه دارد ، ی...
معنی ﭐللَّهُمَّ: بار خدایا - ای خدا - یا الله (الله واجب الوجودی است که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته پرستش است لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذ...
تکرار در قرآن: ۲۸۱۶(بار)
معنی ﭐللَّهُ: خدا- واجب الوجودی که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته پرستش است (لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ...
معنی ﭐللَّه: واجب الوجودی که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته ی پرستش است (لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و ...
معنی کَلَالَةً: کسی که بی اولاد و پدر ومادر است - خواهر یا برادر تنی یا نا تنی - کل کسانی که غیر از پدر و مادر و فرزند از شخصی ارث می برند(کلمه کلاله در اصل ، مصدر و به معنای احاطه است ،مجموع هر چیزی را هم که کُل میخوانند ، برای این است که به همه اجزا احاطه دارد ، ی...
معنی ﭐللَّهُمَّ: بار خدایا - ای خدا - یا الله (الله واجب الوجودی است که همه ی خوبیها را دارد و هیچ بدی در او نیست لذا عقول بشر در شناسائی او حیران و سرگردان است وفقط اوست که شایسته پرستش است لفظ جلاله ی الله اصلش" ﭐلْ إله "بوده ، که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذ...
تکرار در قرآن: ۲۸۱۶(بار)
wikialkb: ریشه_وله
گویش مازنی
/vele/ بی مصرف – زیادی & گیج – منگ
بی مصرف – زیادی
گیج – منگ
واژه نامه بختیاریکا
( وِلَه * ) پخش؛ پراکنده؛ پَلَه
( وَله * ) خاک مکه که بر دهان کودکی که زخم دهان دارد میریزند.
پسوند تاکید مثل دِرازولِه یعنی طویل؛ بلند؛ کشیده یا دهگوله
( وَله * ) خاک مکه که بر دهان کودکی که زخم دهان دارد میریزند.
پسوند تاکید مثل دِرازولِه یعنی طویل؛ بلند؛ کشیده یا دهگوله
پیشنهاد کاربران
وُلِ ه: در تلویزیون میان برنامه ای که تبلیغ نمیباشد و بین بخش های یک برنامه پخش میشود.
کلمات دیگر: