دهی است ببلخ که آنرا قوط می گویند
خوط
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوط. ( ع اِ ) شاخ نازک یکساله درخت خرما یا هر شاخ دیگر. ج ، خیطان و اخواط. || ( ص ) مرد تناور سبک نیکوخلقت. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خوط. ( اِخ ) دهی است به بلخ که آنرا قوط می گویند. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت بخط مؤلف ).
خوط. ( اِخ ) دهی است به بلخ که آنرا قوط می گویند. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت بخط مؤلف ).
خوط. (اِخ ) دهی است به بلخ که آنرا قوط می گویند. (از منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
خوط. (ع اِ) شاخ نازک یکساله ٔ درخت خرما یا هر شاخ دیگر. ج ، خیطان و اخواط. || (ص ) مرد تناور سبک نیکوخلقت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
کلمات دیگر: