منسوب به دوغ که به معنی شیر چربی گرفته است .
دوغی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوغی. [ ی ی / ی ] ( ص نسبی ) منسوب به دوغ که به معنی شیر چربی گرفته است. ( از لباب الانساب ). || منسوب به دوغ که از ماست و کره جدا شده و به آب آمیخته است. || منسوب به دوغ که ماست آمیخته به آب بسیار است. || کسی که در خیابانها و کوچه ها و جاهای دیگر فروختن دوغ پیشه دارد.
دوغی. [ ی ی / ی ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن یوسف دوغی ، مکنی به ابوصادق. راوی است و از ابوبکر اسماعیلی و دعلج بن احمد و جز آن دو روایت دارد و به سال 417 هَ. ق. درگذشته است. ( از لباب الانساب ).
دوغی. [ ی ی / ی ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن یوسف دوغی ، مکنی به ابوصادق. راوی است و از ابوبکر اسماعیلی و دعلج بن احمد و جز آن دو روایت دارد و به سال 417 هَ. ق. درگذشته است. ( از لباب الانساب ).
دوغی . [ ی ی / ی ] (اِخ ) احمدبن احمدبن یوسف دوغی ، مکنی به ابوصادق . راوی است و از ابوبکر اسماعیلی و دعلج بن احمد و جز آن دو روایت دارد و به سال 417 هَ . ق . درگذشته است . (از لباب الانساب ).
دوغی . [ ی ی / ی ] (ص نسبی ) منسوب به دوغ که به معنی شیر چربی گرفته است . (از لباب الانساب ). || منسوب به دوغ که از ماست و کره جدا شده و به آب آمیخته است . || منسوب به دوغ که ماست آمیخته به آب بسیار است . || کسی که در خیابانها و کوچه ها و جاهای دیگر فروختن دوغ پیشه دارد.
دانشنامه عمومی
دوغی نام یک رنگ است.این نام بیشتر در صنعت قالیبافی یزد برای گونه ای آبی کمرنگ بکار می رود.
رنگ های قالی ایران
مرجع:
رنگ های قالی ایران
مرجع:
wiki: دوغی
رنگ صورتی
کلمات دیگر: