کندن خوشه از شاخسار یا جمع کردن خوشه حبوبات از زمین پس از درو و خرمن .
خوشه چیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوشه چیدن. [ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص مرکب ) کندن خوشه از شاخسار. || جمع کردن خوشه حبوبات از زمین پس از درو و خرمن :
از آنم سوخته خرمن که من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمیدانم.
که یک جو نماندش ز خرمن بدست.
از آنم سوخته خرمن که من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمیدانم.
عطار.
دگر روز در خوشه چیدن نشست که یک جو نماندش ز خرمن بدست.
سعدی.
کلمات دیگر: