مردم داری
مردم ستانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مردم ستانی. [ م َ دُ س ِ ] ( حامص مرکب ) در ابیات ذیل به معنی مردم داری و مردم پروری آمده است :
عدوی تو خواهد که همچون تو باشد
به آزاده طبعی و مردم ستانی.
مرا از چنگ بدبختی رهانی.
عدوی تو خواهد که همچون تو باشد
به آزاده طبعی و مردم ستانی.
فرخی.
چه باشدگر کنی مردم ستانی مرا از چنگ بدبختی رهانی.
فخرالدین اسعد.
کلمات دیگر: