خوشامن خوشدامن
خوشتامن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوشتامن. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] ( اِ ) خوشامن. خوشدامن. مادرزن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود. || مادرشوهر. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود.
کلمات دیگر: