مردار خوار
مردار خور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مردارخور. [ م ُ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) مردارخوار. رجوع به مردارخوار شود :
آری مثل به کرکس مردارخورزنند
سیمرغ راکه قاف قناعت نشیمن است.
آری مثل به کرکس مردارخورزنند
سیمرغ راکه قاف قناعت نشیمن است.
سعدی.
کلمات دیگر: