( صفت ) ۱- آزموده مجرب . ۲- فهمیده عاقل لبیب .
پخته رای
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پخته رای. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) مجرّب. آزموده. فهمیده. عاقل. لبیب :
شنید این سخن مرد کارآزمای
کهن سال و پرورده و پخته رای.
شنید این سخن مرد کارآزمای
کهن سال و پرورده و پخته رای.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ عمید
۱. باتجربه، آزموده.
۲. عاقل.
۲. عاقل.
کلمات دیگر: