remedy
وید
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نام کتاب مقدس هندوان که کیش هندویی مبتنی بر آن است . لغه از ریشه [ وید ] به معنای [ دانش ] و [ دانستن ] میباشد . وداها سرودهایی هستند که بزبان کهن سانسکریت نوشته شده است و زمان تصنیف آنها را ۱٠٠٠ تا ۲٠٠٠ قبل از میلاد میدانند . این سرودها در چهار دفتر گرد آوری شده اند و عبارتند از : ۱ - ریگ ودا که سرود ستایش خدایان است. ۲ - یاجورودا که حاوی سرودهای نیایش و دستور نذورات و قربانی می باشد و شامل دو دفتر است . ۳ - ساماودا که آهنگها و نغمه ها را در بر دارد . ۴ - اثر وودا که خاص اثر ونها یا کاهنان فدیه و قربانی است . در فرهنگهای قدیم فارسی این کلمه در مورد همین معنی بصورت [ وید ] بکسر اول و ثانی مجهول آمده است .
(اسم ) چاره علاج .
کم که مقابل بسیار است ویدا نیز گویند .
(اسم ) چاره علاج .
کم که مقابل بسیار است ویدا نیز گویند .
فرهنگ معین
(اِ. ) چاره ، علاج .
لغت نامه دهخدا
وید. ( ص ) کم که مقابل بسیار است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( صحاح الفرس ) ( فرهنگ اسدی ). ویدا نیز گویند. ( فرهنگ اسدی ) :
ای غافل از شمار چه پنداری
که ت خالق آفرید پی کاری
عمری که مر تو راست سرِ مایه
وید است و کارهات به این زاری.
وید. [ وَ / وِ ] ( اِ ) چاره وعلاج. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به وید [ وی ] شود.
وید. ( اِخ ) نام کتابی است آسمانی به اعتقاد مردم هند. ( برهان ) ( آنندراج ).
ای غافل از شمار چه پنداری
که ت خالق آفرید پی کاری
عمری که مر تو راست سرِ مایه
وید است و کارهات به این زاری.
رودکی ( از صحاح الفرس ).
اسدی آرد: ویدا؛ گم شده باشد، چون وید. ( لغت فرس ص 5 ). ظاهراً کلمه مصحف وند و معنی آن کم ( به فتح کاف تازی ) است یعنی اندک. ابن الندیم در الفهرست ( چ مصر ص 338 ) در داستان گردانیدن دفاتر دیوانی از فارسی به عربی آرد: فقال له ( لصالح بن عبدالرحمن ) مردانشاه بن زادانفروخ کیف تصنع دهویه و ششویه ( ظ: پنجویه )؟ قال اکتب عشراً و نصف عشر، قال فکیف تصنع وید؟ قال اکتب ، و ایضاً قال [ فکیف تصنع وند؟ قال اکتب النیف ] ( سؤال و جواب اخیر در اصل نیامده و ظاهراً لازم است ) و الوید الوند ( ظاهراً ) النیف. نیّف بر وزن کیس [ ک َی ْ ی ِ ] در عربی به معنی افزونی و زیادت چیزی است ( حاشیه برهان قاطع ) ( منتهی الارب ) و وند = اند ( اند شماره مجهول هم هست از سه تا نه ، آن را به عربی نیف و بضع خوانند ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). از دو معنی «گم » و «کم » ناگزیر یکی دگرگون شده دیگری است و از شواهد و فرهنگها رجحان یکی بر دیگری معلوم نمی گردد. ( یادداشت لغت نامه ). رجوع به صحاح الفرس چ طاعتی شود. || هر چیز عفص ، مانند مازو و پوست انار و امثال آن. ( برهان ) ( آنندراج ). || ( اِ ) چاره و علاج ، چنانکه گویند: چه وید کنم ؛ یعنی چه چاره کنم ، و به این معانی به فتح اول هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ).وید. [ وَ / وِ ] ( اِ ) چاره وعلاج. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به وید [ وی ] شود.
وید. ( اِخ ) نام کتابی است آسمانی به اعتقاد مردم هند. ( برهان ) ( آنندراج ).
وید. (اِخ ) نام کتابی است آسمانی به اعتقاد مردم هند. (برهان ) (آنندراج ).
وید. (ص ) کم که مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ). ویدا نیز گویند. (فرهنگ اسدی ) :
ای غافل از شمار چه پنداری
که ت خالق آفرید پی کاری
عمری که مر تو راست سرِ مایه
وید است و کارهات به این زاری .
اسدی آرد: ویدا؛ گم شده باشد، چون وید. (لغت فرس ص 5). ظاهراً کلمه مصحف وند و معنی آن کم (به فتح کاف تازی ) است یعنی اندک . ابن الندیم در الفهرست (چ مصر ص 338) در داستان گردانیدن دفاتر دیوانی از فارسی به عربی آرد: فقال له (لصالح بن عبدالرحمن ) مردانشاه بن زادانفروخ کیف تصنع دهویه و ششویه (ظ: پنجویه )؟ قال اکتب عشراً و نصف عشر، قال فکیف تصنع وید؟ قال اکتب ، و ایضاً قال [ فکیف تصنع وند؟ قال اکتب النیف ] (سؤال و جواب اخیر در اصل نیامده و ظاهراً لازم است ) و الوید الوند (ظاهراً) النیف . نیّف بر وزن کیس [ ک َی ْ ی ِ ] در عربی به معنی افزونی و زیادت چیزی است (حاشیه ٔ برهان قاطع) (منتهی الارب ) و وند = اند (اند شماره ٔ مجهول هم هست از سه تا نه ، آن را به عربی نیف و بضع خوانند). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). از دو معنی «گم » و «کم » ناگزیر یکی دگرگون شده ٔ دیگری است و از شواهد و فرهنگها رجحان یکی بر دیگری معلوم نمی گردد. (یادداشت لغت نامه ). رجوع به صحاح الفرس چ طاعتی شود. || هر چیز عفص ، مانند مازو و پوست انار و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ) چاره و علاج ، چنانکه گویند: چه وید کنم ؛ یعنی چه چاره کنم ، و به این معانی به فتح اول هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ).
ای غافل از شمار چه پنداری
که ت خالق آفرید پی کاری
عمری که مر تو راست سرِ مایه
وید است و کارهات به این زاری .
رودکی (از صحاح الفرس ).
اسدی آرد: ویدا؛ گم شده باشد، چون وید. (لغت فرس ص 5). ظاهراً کلمه مصحف وند و معنی آن کم (به فتح کاف تازی ) است یعنی اندک . ابن الندیم در الفهرست (چ مصر ص 338) در داستان گردانیدن دفاتر دیوانی از فارسی به عربی آرد: فقال له (لصالح بن عبدالرحمن ) مردانشاه بن زادانفروخ کیف تصنع دهویه و ششویه (ظ: پنجویه )؟ قال اکتب عشراً و نصف عشر، قال فکیف تصنع وید؟ قال اکتب ، و ایضاً قال [ فکیف تصنع وند؟ قال اکتب النیف ] (سؤال و جواب اخیر در اصل نیامده و ظاهراً لازم است ) و الوید الوند (ظاهراً) النیف . نیّف بر وزن کیس [ ک َی ْ ی ِ ] در عربی به معنی افزونی و زیادت چیزی است (حاشیه ٔ برهان قاطع) (منتهی الارب ) و وند = اند (اند شماره ٔ مجهول هم هست از سه تا نه ، آن را به عربی نیف و بضع خوانند). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). از دو معنی «گم » و «کم » ناگزیر یکی دگرگون شده ٔ دیگری است و از شواهد و فرهنگها رجحان یکی بر دیگری معلوم نمی گردد. (یادداشت لغت نامه ). رجوع به صحاح الفرس چ طاعتی شود. || هر چیز عفص ، مانند مازو و پوست انار و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ) چاره و علاج ، چنانکه گویند: چه وید کنم ؛ یعنی چه چاره کنم ، و به این معانی به فتح اول هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ).
وید. [ وَ / وِ ] (اِ) چاره وعلاج . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به وید [ وی ] شود.
فرهنگ عمید
۱. [مقابلِ بسیار] کم، اندک.
۲. [مقابلِ پیدا] گم: مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری: مجمع الفرس: وید ).
۳. گمشده.
۲. [مقابلِ پیدا] گم: مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری: مجمع الفرس: وید ).
۳. گمشده.
دانشنامه عمومی
وید ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دوین وید
وید جایلز
وید، کارولینای شمالی
وید، میسیسیپی
ماده مخدر Weed (ماری جوانا)
دوین وید
وید جایلز
وید، کارولینای شمالی
وید، میسیسیپی
ماده مخدر Weed (ماری جوانا)
wiki: شهرداری در مجارستان است که در وزپریم واقع شده است. وید ۳٫۱۷ کیلومتر مربع مساحت و ۱۱۴ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای مجارستان
فهرست شهرهای مجارستان
wiki: وید (مجارستان)
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. وأد به معنی زنده بگور کردن است در قاموس میگوید:«وَادَ بَنْتَهُ» یعنی دخترش را زنده بگور کرد. مَوْؤُدَة و وَئیدة دختر زنده بگور شده است یعنی: آنگاه که دختر زنده بگور شده سوال شود که بچه گناهی کشته شده است. فرزدق شاعر در باره خانواده خویش گوید: وَ مِنّا الذَّی مَنَعَ الْوائِداتِ فَاَحْیَا الْوَئیدَ فَلَمْ توُئَد یعنی: از ماست آنکه زنده بگور شدهها را از زنده بگور شدن منع کرد وآن رااز زنده کرد پس زنده بگور نشد. اشاره به جد خویش است که دختران عرب را میخرید و نمیگذاشت زنده بگور شوند. ناگفته نماند: بعضی از عربها فرزندان خویش را از ترس گرسنگی میکشتند چنانکه در «ملق» گفته شد و بعضی وجود دختر را عار دانسته و او را زنده بگور میکردند در اقرب الموارد گفته: قبیله کنده این کار را میکردند و اینکه در مجمع فرموده: عرب از ترس گرسنگی دختران را زنده بگور میکردند ظاهرا درست نباشد زیرا کشتن فرزندان در صورت خوف از فقر منحصرا به دختران نبوده است و آنچه در آیه فوق آمده فقط راجع به دختران است که در آیه دیگر فرموده: . در مجمع از قتاده نقل کرده: عاصم بن قیس تمیمی پیش رسول خدا «صلی الله علیه واله» آمد گفت:من در جاهلیت هشت دختر زنده بگور کردهام. فرمود بعوض هریک بندهای آزاد کن. گفت: من شتران دارم. فرموده به عوض هر دختر یک شتر به هر که خواهی هدیه کن. ایضا در مجمع از ابن عباس نقل کرده: زن بهنگام ولادت گودالی میکند و در سرآن می نشست اگر دختر میزایید در همان گودال دفنش می کرد و اگر نوزاد پسر بود او را نگاه میداشت. ناگفته نماند: این کار شوم عادت همه قبائل عرب نبود.
. وأد به معنی زنده بگور کردن است در قاموس میگوید:«وَادَ بَنْتَهُ» یعنی دخترش را زنده بگور کرد. مَوْؤُدَة و وَئیدة دختر زنده بگور شده است یعنی: آنگاه که دختر زنده بگور شده سوال شود که بچه گناهی کشته شده است. فرزدق شاعر در باره خانواده خویش گوید: وَ مِنّا الذَّی مَنَعَ الْوائِداتِ فَاَحْیَا الْوَئیدَ فَلَمْ توُئَد یعنی: از ماست آنکه زنده بگور شدهها را از زنده بگور شدن منع کرد وآن رااز زنده کرد پس زنده بگور نشد. اشاره به جد خویش است که دختران عرب را میخرید و نمیگذاشت زنده بگور شوند. ناگفته نماند: بعضی از عربها فرزندان خویش را از ترس گرسنگی میکشتند چنانکه در «ملق» گفته شد و بعضی وجود دختر را عار دانسته و او را زنده بگور میکردند در اقرب الموارد گفته: قبیله کنده این کار را میکردند و اینکه در مجمع فرموده: عرب از ترس گرسنگی دختران را زنده بگور میکردند ظاهرا درست نباشد زیرا کشتن فرزندان در صورت خوف از فقر منحصرا به دختران نبوده است و آنچه در آیه فوق آمده فقط راجع به دختران است که در آیه دیگر فرموده: . در مجمع از قتاده نقل کرده: عاصم بن قیس تمیمی پیش رسول خدا «صلی الله علیه واله» آمد گفت:من در جاهلیت هشت دختر زنده بگور کردهام. فرمود بعوض هریک بندهای آزاد کن. گفت: من شتران دارم. فرموده به عوض هر دختر یک شتر به هر که خواهی هدیه کن. ایضا در مجمع از ابن عباس نقل کرده: زن بهنگام ولادت گودالی میکند و در سرآن می نشست اگر دختر میزایید در همان گودال دفنش می کرد و اگر نوزاد پسر بود او را نگاه میداشت. ناگفته نماند: این کار شوم عادت همه قبائل عرب نبود.
wikialkb: ریشه_وئد
جدول کلمات
کم
پیشنهاد کاربران
نوعی ماده مخدر که ایران به اصولا با نام های گل و علف شناخته می شود
کلمات دیگر: