fault
گسله
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) گسیخته گسلیده . ۲ - ( اسم ) هر یک از گسیختگیهای آشکوبهای موازی طبقات زمین .
لغت نامه دهخدا
گسله. [ گ ُ س ِ / س َ ل َ /ل ِ ] ( ن مف ) گسیخته شده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). رجوع به گسیختن شود. || ( اِمص ، اِ ) گسیختگی اشکوبهای موازی طبقات زمین. ( فرهنگستان ص 22 ).
کلمات دیگر: