کلمه جو
صفحه اصلی

ونج

فرهنگ فارسی

(اسم ) گنجشک : (( شکار باز خرچال و کلنگ است شکار باشه ونج است و کبوتر . ) ) ( عنصری )
ناخوش و زشت و میرم .

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) گنجشک .

لغت نامه دهخدا

ونج . [ وَ ن َ ] (اِخ ) معرب ونه . روستایی است از نسف . (معجم البلدان ).


ونج . [ وَ ] (اِ) بنجشک . گنجشک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) (برهان ). عصفور. (برهان ). چغوک . چوچک (در تداول مردم قزوین ) :
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.

عنصری .



ونج. [ وَ ] ( اِ ) بنجشک. گنجشک. ( حاشیه فرهنگ اسدی ) ( برهان ). عصفور. ( برهان ). چغوک. چوچک ( در تداول مردم قزوین ) :
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.
عنصری.

ونج. [ وِ ] ( ص ) آنچه از قماش و جامه در هم فشرده شده و چین و نوردهای ناپسند پیدا کرده باشد. جامه ترنجیده و کیس شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- ونج شدن جامه ؛ در هم فشرده شدن آن. چین و چروک پیدا کردن آن.
- ونج کردن ؛ ترنجیده ساختن و کیس کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

ونج. [ وَ ن َ ] ( ع اِ ) نوعی از اوتار یا رودجامه و رباب و چغانه. ( منتهی الارب ) ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) ( اقرب الموارد ). و این معرب ونه فارسی است. ( اقرب الموارد ).

ونج. [ وَ ن َ ] ( اِخ ) معرب ونه. روستایی است از نسف. ( معجم البلدان ).

ونج. [ وَ ن َ ] ( ص ) ناخوش و زشت و مبرم. ( برهان ) ( انجمن آرا ).جهانگیری این بیت سنایی را شاهد آورده :
سوی خانه دوست ناید چون قوی باشد محب
وز ستانه ی ْ در نجنبدچون ونج باشد گدای .
سنایی.

ونج . [ وَ ن َ ] (ص ) ناخوش و زشت و مبرم . (برهان ) (انجمن آرا).جهانگیری این بیت سنایی را شاهد آورده :
سوی خانه دوست ناید چون قوی باشد محب
وز ستانه ی ْ در نجنبدچون ونج باشد گدای .

سنایی .



ونج . [ وَ ن َ ] (ع اِ) نوعی از اوتار یا رودجامه و رباب و چغانه . (منتهی الارب ) (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (اقرب الموارد). و این معرب ونه ٔ فارسی است . (اقرب الموارد).


ونج . [ وِ ] (ص ) آنچه از قماش و جامه در هم فشرده شده و چین و نوردهای ناپسند پیدا کرده باشد. جامه ٔ ترنجیده و کیس شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- ونج شدن جامه ؛ در هم فشرده شدن آن . چین و چروک پیدا کردن آن .
- ونج کردن ؛ ترنجیده ساختن و کیس کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

= گنجشک: شکار باز، خرچال و کلنگ است / شکار واشه، ونج است و کبوتر (عنصری: ۳۳۲ ).

دانشنامه عمومی

وَنْج جماعت (دهستان) و شهرکی در جنوب شرقی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ ونج ولایت مختار کوهستان بدخشان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۹۸۰۴۲ است.
فهرست جماعت های تاجیکستان

گویش مازنی

/venj/ نیمه خشک و نیمه تر – درخت یا چوب نیمه خشک

نیمه خشک و نیمه تر – درخت یا چوب نیمه خشک


پیشنهاد کاربران

ون. [ وَن ن ] ( ع اِ ) چنگ که به انگشتان نوازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . سنجی که به انگشتان نوازند. ( برهان ) ( اقرب الموارد ) . || ( اِمص ) سستی. ( آنندراج ) . ضعف و ناتوانی در امور. ( برهان ) ( اقرب الموارد ) . و این هر دو معنی دخیل است. ( اقرب الموارد


کلمات دیگر: