فرمانی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
قطعی، بحرانی، قاطع، فرمانی
قطعی، بحرانی، قاطع، فرمانی
فرهنگ فارسی
به فرمان . مطیع
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص . ) فرمانبر، مطیع .
لغت نامه دهخدا
فرمانی. [ ف َ] ( ص نسبی ) به فرمان. مطیع. فرمان بردار :
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: