گریم کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ساختن صورتهای مورد نظر نمایشنامه نویس بر روی چهره های هنرپیشگان مانند ریش گذاشتن ایجاد چین و چروک و یا آثار جراحت .
چین انداختن بچیزی
چین انداختن بچیزی
لغت نامه دهخدا
گریم کردن. [ گ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( مرکب از گریم فرانسه و مصدرِ کردن فارسی ) چین انداختن به چیزی. بزک کردن. آرایش دادن. آراستن کسی را. به شکلی درآوردن.
کلمات دیگر: