کلمه جو
صفحه اصلی

بریدار

لغت نامه دهخدا

بریدار. [ ] ( اِ ) سرور کشتی بانان : پس بفرمود تا بریدار، یعنی سرور کشتی بانان را با همه ملاحان که بر دجله کشتی دارند حاضر کنند چنانکه هیچ کس نماند که حاضر نشود. بریدار قریب دوهزارکشتیبان را حاضر کرد. ( تجارب السلف نخجوانی ص 341 ).

واژه نامه بختیاریکا

( بُری دار ) دارای سهم؛ دارای حق و جیره


کلمات دیگر: