کلمه جو
صفحه اصلی

الال

لغت نامه دهخدا

الال. [ اَ ] ( اِخ ) کوهی است به عرفات. ابن درید گوید کوه ریگی است به عرفات و گفته اند جبل عرفه است و به کسر اول نیز روایت شده است. ( معجم البلدان ). کوهی است به مکه. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 266 شود.

الال. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اَلَّة. نیزه کوچک که پیکان آن پهنا ( پهن ؟ ) باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به اله و ال شود.

الال. [ اِ ] ( اِخ )زبیربن بکار گوید بیت الحرام است. ( معجم البلدان ).

الال . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است به عرفات . ابن درید گوید کوه ریگی است به عرفات و گفته اند جبل عرفه است و به کسر اول نیز روایت شده است . (معجم البلدان ). کوهی است به مکه . (مهذب الاسماء). و رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 266 شود.


الال . [ اِ ] (اِخ )زبیربن بکار گوید بیت الحرام است . (معجم البلدان ).


الال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَلَّة. نیزه ٔ کوچک که پیکان آن پهنا (پهن ؟) باشد. (منتهی الارب ). رجوع به اله و ال شود.


گویش مازنی

/elaal/ از توابع دهستان نرم آب دو سر ساری

از توابع دهستان نرم آب دو سر ساری


واژه نامه بختیاریکا

( اِلال ) آرامش؛ استراحت


کلمات دیگر: