dwell, reside, stop
اقامت کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ماندن، باقی ماندن، اقامت کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) درنگ کردن متوقف شدن آرام گرفتن بجای ماندن .
واژه نامه بختیاریکا
تِراسِستِن؛ وا تِراسِستِن؛ مُرگِریدِن
جدول کلمات
سکونت
پیشنهاد کاربران
وقف، سکونت، ماندن
اقامت کردن: به انجام رسانیدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۲ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۲ ) .
مقام کردن
منزل داشتن
کلمات دیگر: