کلمه جو
صفحه اصلی

دربردن

فارسی به انگلیسی

to acquire or learn


to save


to save to learn cleverly, to understand, to acquire or learn, to save

فرهنگ فارسی

بیرون بردن یا فرو بردن یا آوردن یا آموختن به چابکی آموختن .

لغت نامه دهخدا

دربردن. [ دَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون بردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- از راه دربردن ؛ از راه منحرف کردن. از راه بدربردن.
- جان دربردن از مرضی یا جنگی ؛ نجات یافتن.
|| فروبردن. ادخال. ادراج. ایهال : ادغام ؛ دربردن حرف در حرف دیگر. ترکیب ؛ دربردن دو چیز یا بیشتر بهمدیگر. اخلاط، استلطاف ، الطاف ؛ دربردن شتر قضیب خود را در فرج ناقه. || بردن. || آوردن. از اضداد است. ( ناظم الاطباء ). || آموختن. به چابکی آموختن. بسرعت آموختن علمی یا فنی یا صنعتی را. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || از میان بردن. || درج کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن.

گویش مازنی

/dar borden/ گریختن – رفتن - هدر رفتن ۳چرخانیدن

پیشنهاد کاربران

حدس زدن، نتیجه گرفتن، برداشت کردن، یاد گرفتن


کلمات دیگر: