مهتر سطبر مرد بسیار خوار
هلقم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هلقم. [ هَِ ق ِ ] ( ع ص ) زن کلانسال. || مرد توانا. || ( ص )فراخ کنج دهان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هلقم. [ هَُ ل َ ق ِ ] ( ع ص ) بسیارخوار. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هلقم. [ هَِ ق َم م ] ( ع ص ) مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران. || مرد بسیارخوار. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فروخورنده. ( از اقرب الموارد ).
هلقم. [ هَُ ل َ ق ِ ] ( ع ص ) بسیارخوار. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هلقم. [ هَِ ق َم م ] ( ع ص ) مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران. || مرد بسیارخوار. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فروخورنده. ( از اقرب الموارد ).
هلقم . [ هَِ ق َم م ] (ع ص ) مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران . || مرد بسیارخوار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || فروخورنده . (از اقرب الموارد).
هلقم . [ هَِ ق ِ ] (ع ص ) زن کلانسال . || مرد توانا. || (ص )فراخ کنج دهان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هلقم . [ هَُ ل َ ق ِ ] (ع ص ) بسیارخوار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: