کلمه جو
صفحه اصلی

هلج

لغت نامه دهخدا

هلج. [ هََ ] ( ع مص ) آگاهی دادن از آنچه گرویده نیست بدان. ( منتهی الارب ). آنچه بدان یقین نیست از اخبار. || ( اِ ) آنچه در خواب بینی جز رؤیای صادق. || سبک ترین خواب. ( از اقرب الموارد ).

هلج. [ هَُ ] ( ع اِ ) خوابهای پریشان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هلج . [ هََ ] (ع مص ) آگاهی دادن از آنچه گرویده نیست بدان . (منتهی الارب ). آنچه بدان یقین نیست از اخبار. || (اِ) آنچه در خواب بینی جز رؤیای صادق . || سبک ترین خواب . (از اقرب الموارد).


هلج . [ هَُ ] (ع اِ) خوابهای پریشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: