کیفیت و حالت افشرده درهم فشرده شدن.
افشردگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
افشردگی. [ اَ ش ُ دَ / دِ ] ( حامص ) حاصل عمل افشردن.انضغاط. فشردگی. ( ناظم الاطباء ). کیفیت و حالت افشرده. درهم فشرده شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زمین را چنان در هم افشرد سخت
کز افشردگی کوه شد لخت لخت.
زمین را چنان در هم افشرد سخت
کز افشردگی کوه شد لخت لخت.
نظامی.
و رجوع به افشردن شود.فرهنگ عمید
هر چیز فشرده شده.
کلمات دیگر: