افروزنده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - روشن کننده. ۲ - درخشنده درخشان . ۳ - مشتعل کننده .
فرهنگ معین
(اَ زَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - روشن کننده . ۲ - درخشنده . ۳ - مشتعل کننده .
لغت نامه دهخدا
افروزنده. [ اَ زَ دَ / دِ ] ( نف ) تابان. درخشان. ( ناظم الاطباء ). درخشنده. درخشان. || روشن کننده. || مشتعل کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). اسم فاعل از افروختن یعنی سوزان. ( فرهنگ شعوری ). || آنکه آتش می افروزد. ( ناظم الاطباء ). فروزنده. ( یادداشت دهخدا ). رجوع به فروزنده شود.
فرهنگ عمید
۱. روشن کننده.
۲. درخشنده، درخشان.
۲. درخشنده، درخشان.
کلمات دیگر: