کلمه جو
صفحه اصلی

مطارحه

لغت نامه دهخدا

( مطارحة ) مطارحة. [ م ُ رَ ح َ ] ( ع مص ) مسئله بر یکدیگر افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). با کسی سخن فااوگندن. ( زوزنی ). با کسی سخن گفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). مطارحةالکلام ؛ با هم سخن درافکندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مشورت نمودن. ( از غیاث ) ( آنندراج ) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحة کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454 ). || خوش آمد گفتن. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). || اصطلاحی است در علم نجوم : و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. ( سندبادنامه ص 64 ). رجوع به ترکبیهای مطارح شود.

مطارحة. [ م ُ رَ ح َ ] (ع مص ) مسئله بر یکدیگر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی سخن فااوگندن . (زوزنی ). با کسی سخن گفتن . (غیاث ) (آنندراج ). مطارحةالکلام ؛ با هم سخن درافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مشورت نمودن . (از غیاث ) (آنندراج ) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحة کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454). || خوش آمد گفتن . (از غیاث ) (از آنندراج ). || اصطلاحی است در علم نجوم : و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و ... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت . (سندبادنامه ص 64). رجوع به ترکبیهای مطارح شود.


فرهنگ عمید

با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن.


کلمات دیگر: