غسل آورنده یا آنکه خوشبوی به خود می مالد .
مغتسل
فرهنگ فارسی
غسل آورنده یا آنکه خوشبوی به خود می مالد .
فرهنگ معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) آن که می شوید. 2 - آن که خوشبوی به می مالد.
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا. ) آن که می شوید. ۲ - آن که خوشبوی به می مالد.
(مُ تَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جایی که در آن غسل کنند. 2 - آبی که با آن غسل کنند.
لغت نامه دهخدا
مغتسل. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) غسل آورنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه می شوید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه خوشبوی به خود می مالد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اسب خوی کننده. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مغتسل . [ م ُ ت َ س َ ] (ع اِ) شستن جای . (مهذب الاسماء). جای غسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنجا که غسل کنند. آنجا که سر و تن شویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب . (قرآن 42/38). || شستنگاه مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که مرده را غسل می دهند. (ناظم الاطباء). آنجا که غسل دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن آب که خود را بدان شویند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). آب غسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آب سرد و هرچیزی که با آن می شویند. (ناظم الاطباء). || شرابی است . (از اقرب الموارد).
مغتسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) غسل آورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه می شوید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه خوشبوی به خود می مالد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب خوی کننده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
۲. آبی که با آن غسل کنند.
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
غسل (۴ بار)
«مُغْتَسَل» از مادّه «إِغتسال ـ غَسْل» به معنای آبی است که با آن شستشو می کنند، و بعضی آن را به معنای محل شستشو دانسته اند، ولی معنای اول صحیح تر به نظر می رسد، و به هر حال توصیف آن آب، به خنک بودن شاید اشاره ای به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد برای بهبود و سلامت تن باشد، همان گونه که در طب امروز، نیز ثابت شده است. و نیز اشاره لطیفی است بر این که: کمال آب شستشو در آن است که از نظر پاکی و نظافت همچون آب نوشیدنی باشد!
(بر وزن فلس) شستن. در قاموس گوید: آن به فتح اول مصدر و به ضم آن اسم است (از اغتسال) در اقرب الموارد هر دو را مصدر خوانده و قول قاموس را به لفظ «قیل» آورده ایضاً در قاموس گفته گاهی مصدر آن به ضم اول آید. . رویها و دستهایتان را تا مرفقها بشوئید. اغتسال: شستن بدن «اغتسل الرجل: غسل بدنه» . و نه جنب تا غسل کنید مگر به صورت عبورکنندگان رجوع شود به «عبر». مغتسل: به صیغه مفعول محل شستشو ایضاً آبی که با آن شستشو کنند. . راه برو با پایت این آب شستشو است، خنک و خوردنی است میشود مغتسل را محل شستشو نیز گرفت رجوع شود به «ایوّب». غسلین: . در مجمع گفته: غسلین چرکی است که به وسیله سیلان از ابدان اهل آتش شسته و ریخته میشود. در اقرب الموارد گوید: یاء و نون برآن اضافه شده چنانکه در «عفرین» بقیه سخن در «ضریع». ناگفته نماند: ظاهراً غسلین عبارت اخرای غساله است که به معنی آب ریخته شده از محل شوئیده میباشد و آن یکبار بیشتر در قرآن مجید نیامده است.