کلمه جو
صفحه اصلی

وطس

فرهنگ فارسی

جمع وطیس

لغت نامه دهخدا

وطس. [ وَ ] ( ع مص ) سخت زدن زمین را به موزه و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || شکستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی شکستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ).

وطس. [ وُ طُ ] ( ع اِ ) ج ِ وطیس. ( اقرب الموارد ). رجوع به وطیس شود.

وطس . [ وَ ] (ع مص ) سخت زدن زمین را به موزه و جز آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). || شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی شکستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء).


وطس . [ وُ طُ ] (ع اِ) ج ِ وطیس . (اقرب الموارد). رجوع به وطیس شود.



کلمات دیگر: