hurried
معجل
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
شتاب دهنده , شتاباننده , تندکن , شتابنده , شتاب سنج
فرهنگ فارسی
( اسم ) شتاب کننده تعجیل کننده .
ناقه که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند یا ناقه که چون پا در رکاب نهند بجهد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
معجل . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) شتر بچه ٔ ناتمام زاده که زنده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معجل. [ م ُ ج َ ] ( ع ص ) شتر بچه ناتمام زاده که زنده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معجل. [ م ُ ع َج ْ ج ِ ] ( ع ص ) ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. || ناقه ای که چون پا در رکاب نهند بجهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خرمابن که در حمل نخستین بار آرد. ( منتهی الارب ). خرمابنی که در نخستین گشن بار آرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شبان که شیر ناشتاشکن دوشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آن که شیر اِعجالَة به اهل آن آرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شبانی که شیر اعجالة آرد. ( ناظم الاطباء ). آنکه شیر عُجالَة به اهل خود آرد. ( از اقرب الموارد ) ( ازمحیطالمحیط ). و رجوع به عجالة و اعجالة شود. || شتاب کننده و پیشی گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
معجل. [ م ُ ع َج ْ ج َ ] ( ع ص ) شتاب کرده شده و بی مهلت. ( غیاث ) ( آنندراج ). شتاب کرده شده و شتاب شده و بشتاب و عجله بجاآورده شده. ( ناظم الاطباء ). || مقابل مُؤّجَّل : دین معجل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مؤجل شود.
معجل . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) ناقه ای که قبل از تمامی سال بچه آرد و آن بچه زنده باشد. || ناقه ای که وقت سوار شدن بجهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرمابن که در اول حمل بار آرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمابنی که در نخستین گشن بار آرد. (اقرب الموارد). || بقرة معجل ؛ ماده گاو با گوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
معجل . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) شتاب کرده شده و بی مهلت . (غیاث ) (آنندراج ). شتاب کرده شده و شتاب شده و بشتاب و عجله بجاآورده شده . (ناظم الاطباء). || مقابل مُؤّجَّل : دین معجل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مؤجل شود.
معجل . [ م ُ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. || ناقه ای که چون پا در رکاب نهند بجهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرمابن که در حمل نخستین بار آرد. (منتهی الارب ). خرمابنی که در نخستین گشن بار آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شبان که شیر ناشتاشکن دوشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که شیر اِعجالَة به اهل آن آرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبانی که شیر اعجالة آرد. (ناظم الاطباء). آنکه شیر عُجالَة به اهل خود آرد. (از اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط). و رجوع به عجالة و اعجالة شود. || شتاب کننده و پیشی گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
در برابر موجل بمعنی مدت دار