( اسم ) ۱ - ناپوشیده ( عضو بدن و غیره ) برهنه . ۲ - ضربی باشد که هیچ بر اصل آن زیادت نکرده باشند چنانکه باسباغ و اذالت و ترفیل کنند .
ابوالعلائ
معری . [ م َ ع َرْری ] (اِخ ) ابوالعلاء. رجوع به ابوالعلاء معری شود.
معری . [ م َ را ] (ع اِ) آنچه برهنه باشد زنان را از دست و پا و روی و رخسار. ج ، مَعاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جایی که نرویاند چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معری . [ م َ ع َرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب است به معرةالنعمان که شهری است در شام . (از انساب سمعانی ). منسوب به شهر معرة النعمان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معرةالنعمان شود.
معری . [ م ُ ع َرْ را ] (ع ص ) برهنه و عریان و ناپوشیده . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). برهنه . مجرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بی مو. (ناظم الاطباء). || معاف و آزاد. (ناظم الاطباء). || فرج معری ؛ کس که گوشت پاره ٔ پایین تلاق باریک شده به کنارش چسفیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسمی که عامل بر آن داخل نشده باشد مانند مبتدا. || (اصطلاح عروض ) بیت که از ترفیل و اذاله و اسباغ سالم باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). ضربی باشد که هیچ بر اصل آن زیادت نکرده باشند چنانکه به اسباغ و اذالت و ترفیل کنند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 48). نزد عروضیان عرب عبارت است از ضرب که عاری از زیادتی باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).