کلمه جو
صفحه اصلی

وطد

فرهنگ فارسی

استوار و محکم و ثابت و برقرار

لغت نامه دهخدا

وطد. [ وَ ] ( ع مص ) طِدَة. پای برجای کردن و استوار گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). گران سنگ ساختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چسبانیدن چیزی را به چیزی وفراگرفتن آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ): وطد الیه ؛ چسبانید وی را به آن و فراگرفت آن را. ( منتهی الارب ). || راست کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): وطد له منزلة؛ راست کرد برای وی منزلت را. ( منتهی الارب ). || کوفتن زمین را تا سخت گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || برجای و ثابت ماندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سیر کردن و رفتن ( از اضداد است ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سخت سپردن زیر پای ، و این لغتی است در وطاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

وطد. [ وَ طِ ] ( ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

وطد. [ وَ ] (ع مص ) طِدَة. پای برجای کردن و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). گران سنگ ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چسبانیدن چیزی را به چیزی وفراگرفتن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): وطد الیه ؛ چسبانید وی را به آن و فراگرفت آن را. (منتهی الارب ). || راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): وطد له منزلة؛ راست کرد برای وی منزلت را. (منتهی الارب ). || کوفتن زمین را تا سخت گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || برجای و ثابت ماندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || سیر کردن و رفتن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سخت سپردن زیر پای ، و این لغتی است در وطاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


وطد. [ وَ طِ ] (ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: